صائب تبریزی » دیوان اشعار » ابیات منتسب » شمارهٔ ۲۱
چو داغ لاله مرا در حدیقه هستی
به پاره دل و لخت جگر مدار گذشت
صائب تبریزی » دیوان اشعار » ابیات منتسب » شمارهٔ ۲۲
شیرینی نشاط، جهان را گرفته است
صبح از هوای تر شکر آب دیده است
صائب تبریزی » دیوان اشعار » ابیات منتسب » شمارهٔ ۲۳
عکس رخ تو آینه را چون نگار بست
بر گرد شهر حسن ز آهن حصار بست
صائب تبریزی » دیوان اشعار » ابیات منتسب » شمارهٔ ۲۴
موجی است که تاج از سر فغفور رباید
چینی که در ابروی تو ای تلخ جبین است
صائب تبریزی » دیوان اشعار » ابیات منتسب » شمارهٔ ۲۵
کاکل چه گنه دارد، دستش ز قفا واکن
هر فتنه که می بینم در زیر سرزلف است
صائب تبریزی » دیوان اشعار » ابیات منتسب » شمارهٔ ۲۷
آرزوی بوسه شسته است از دلم پیغام تلخ
زان قناعت کرده ام از بوسه با دشنام تلخ
صائب تبریزی » دیوان اشعار » ابیات منتسب » شمارهٔ ۲۸
از نظر رفتی به راهت چشم حیران باز ماند
آنقدر مرغ نگه پر زد که از پرواز ماند
صائب تبریزی » دیوان اشعار » ابیات منتسب » شمارهٔ ۲۹
تخم نیکی را زمین پاک، اکسیر بقاست
قطره آبی که نوشد تیغ، جوهر می شود
صائب تبریزی » دیوان اشعار » ابیات منتسب » شمارهٔ ۳۰
سهل باشد بند کردن ناخنی در بیستون
پیش برق تیشه من کوه میدان می دهد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » ابیات منتسب » شمارهٔ ۳۱
به فریاد کس از خواب صبوحی برنمیخیزد
مگر بر دست و پای آن پریرو آفتاب افتد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » ابیات منتسب » شمارهٔ ۳۲
در آن گلشن که آید در سخن لعل گهربارش
ز شبنم آب حسرت غنچهها را در دهان گردد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » ابیات منتسب » شمارهٔ ۳۳
بهای بوسهاش سر میدهم چون زر نمیگیرد
خیالی کردهام با خویش اما سر نمیگیرد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » ابیات منتسب » شمارهٔ ۳۴
ز ابرو یک سر و گردن بلند افتاده مژگانش
کمان پرزور چون افتد خدنگ او رسا باشد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » ابیات منتسب » شمارهٔ ۳۵
مرغ حسن از قفس خط سیه تنگ آمد
پر برآورد (و) کنون شوق پریدن دارد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » ابیات منتسب » شمارهٔ ۳۶
آرزو خار و خسی نیست که آخر گردد
ورنه با شعله خوی تو که بس می آید؟
صائب تبریزی » دیوان اشعار » ابیات منتسب » شمارهٔ ۳۷
نفس شمرده زن ای بلبل نوا پرداز
که رنگ گل به نسیم بهار برخیزد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » ابیات منتسب » شمارهٔ ۳۸
ز برگ پان لب جانان عقیق پیما شد
حنای عیدمی (ظ: من) از بهر بوسه پیدا شد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » ابیات منتسب » شمارهٔ ۳۹
شود سعادت دولت نصیب اهل قلم
هما ز کوچه این استخوان بدر نرود
صائب تبریزی » دیوان اشعار » ابیات منتسب » شمارهٔ ۴۰
جمعی که زیر چرخ شبی روز کرده اند
چون شمع، دل خنک به نسیم سحر کنند