صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۱
چو ساخت قد ترا حلقه عمر پا به رکاب
اشاره ای است که بر در زن از جهان خراب
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۲
یکی دو شد ز اجل ماتم روان غریب
دوباره کور شود کور در مکان غریب
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۳
زردرویی میکشد مهر از ترنج غبغبت
بوسه در پرواز میآید ز تحریک لبت
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۴
عمر چون از چل گذشت از وی وفا جُستن خطاست
در نشیب از آب خودداری طمع کردن خطاست
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۵
حاصل ما از نظربازی نگاه حسرت است
کشت ما را خوشه ای گر هست آه حسرت است
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۶
لعل جان بخش ترا خط دورباش آفت است
نیل چشم زخم آب زندگانی ظلمت است
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۷
قسمت روشندلان از زندگانی کلفت است
چشمه حیوان ز آه خود نهان در ظلمت است
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۸
در کهنسالی ز نسیان شکوه کفر نعمت است
هر چه از دل می برد یاد جوانی رحمت است
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۹
بی دماغان را نرنجاندن به صحبت منت است
پیش عزلت دوستان تقصیر خدمت، خدمت است
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۳۰
شیوه چشم کبود از چشم ها دلکشترست
خانه چینی نما را آب و تاب دیگرست
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۳۱
باده لعلی ز لعل و شیشه از کان خوشترست
بی تکلف شیشه می از بدخشان خوشترست
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۳۲
راحت مرگ فقیران ز اغنیا افزونترست
کفش تنگ از پا برون کردن حضور دیگرست
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۳۳
نیست شاه آن کس که او را تاج گوهر بر سرست
هر که را سد رمق هست از جهان، اسکندرست
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۳۴
صندل بی مغز عالم گرده دردسرست
نوش این محنت سرا آهن ربای نشترست
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۳۵
آنچه ما را از شراب زندگی در ساغرست
خوردنش خون دل است و ماندنش دردسرست
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۳۶
می شوم گل، در گریبان خار می افتد مرا
غنچه می گردم، گره در کار می افتد مرا
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۳۷
بحر نتواند غبار غم ز دل شستن مرا
چون گهر گرد یتیمی گشته جزو تن مرا
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۳۸
می گشاید ذکر بر رویت در الله را
نیست جز این حلقه دیگر حلقه آن درگاه را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۳۹
خط مشکین خواست عذر آن عذار ساده را
سرمه ای در کار بود این چشم برف افتاده را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۴۰
نیست سوی حق به جز تسلیم راهی بنده را
جستجوی این گهر گم می کند جوینده را