سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۳۶۱ - کلابه کار
کلابه کار پسر دوش بر سر خم شد
سر کلابه من در دکان او گم شد
سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۳۶۲ - مکتب دار
شوخ مکتب دار پیش آمد مرا وقت سحر
کرد مکتب خانه را از دست من زیر و زبر
سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۳۶۳ - خورده فروش
دلبر خورده فروشم عاشقان را پیر کرد
خانه من آمد و درهای کو زنجیر کرد
سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۳۶۴ - میرشکار
شوخ میرشکار خون خلق بی اندازه ریخت
خانه من آمد و از طبل کوب من گریخت
سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۳۶۵ - میرشکار
شوخ میرشکار دارد طبل بار خوشنوا
خانه من آمد و شد طبل بارش بی صدا
سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۳۶۶ - کشتی بان
شوخ کشتی بان به خشکی کشتی خود راند و رفت
خانه من دوش آمد سینه پر نم ماند و رفت
سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۳۶۷ - سرکا فروش
دلبر سرکافروشم لطف بی اندازه داشت
خانه من آمد امشب ترشرویی را گذاشت
سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۳۶۸ - دلال پیاز
شوخ دلال پیازم داشت قصد ترکتاز
خانه خود بردم و کردم برهنه چون پیاز
سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۳۶۹ - چلپک فروش
دلبر چلپک فروش از عاشقان در رهن شد
خانه من آمد و مانند چلپک پهن شد
سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۳۷۰ - تحویل گر
دلبر تحویل گر با کهنه قال و قیل کرد
خانه من رفت و گفتا ماه نو تحویل کرد
سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۳۷۱ - زرشوی
دلبر زرشوی از من کرد جستوجوی زر
خانه خود بردم و با او نمودم جوی زر
سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۳۷۲ - جنگ مشتی
جنگ مشتی امرد من بود شوخ فتنه گر
کردم او را زیر دست خود به ضرب مشت زر