گنجور

جامی » بهارستان » روضهٔ هشتم (در حکایات حیوانات) » بخش ۱۶

 

چون روی راه اجل زینسان که می بینم تو را

در قفا از بار حرص و آز اشتروارها

بارهای خویش را چیزی سبک گردان که نیست

تنگنای مرگ را گنجایی این بارها

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ هشتم (در حکایات حیوانات) » بخش ۱۹

 

ای برادر از تو بهتر هیچ کس نشناسدت

زانچه هستی یکسر مو خویش را افزون منه

گر فزون از قدر تو بستایدت نابخردی

قدر خود بشناس و پای از حد خود بیرون منه

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ هشتم (در حکایات حیوانات) » بخش ۲۰

 

بردن حسد از حال کسان طور خرد نیست

زنهار که از طور خرد دور نباشی

از خلق طمع همچو حسد مایه رنج است

بگسل طمع از خلق که رنجور نباشی

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ هشتم (در حکایات حیوانات) » بخش ۲۱

 

به قول خوش چو نیابی ز چنگ خصم رهایی

به آن بود که زبان را به ناخوشی بگشایی

چو قفل خانه به آهستگی گشاده نگردد

پی شکستنش آن به که سوی سنگ گرایی

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ هشتم (در حکایات حیوانات) » بخش ۲۲

 

چرا بی موجبی خونم بریزی

که خواهی بی گنه با من ستیزی

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ هشتم (در حکایات حیوانات) » بخش ۲۲

 

جز به تدبیر خرد از سر خود دفع مکن

با تو شریر اگر شور و شری گیرد پیش

به تضرع مسپر راه خلاصی که به آن

از بدش گر گذرانی بتری گیرد پیش

جامی
 

جامی » بهارستان » خاتمهٔ کتاب

 

بسط کن جامیا بسیط سخن

که ازان خوبتر بساطی نیست

لیک خامش نشین و دم درکش

طبع را گر در آن نشاطی نیست

نیست کافی نشاط طبع تو نیز

[...]

جامی
 

جامی » بهارستان » خاتمهٔ کتاب

 

چون ببینی ز آشنا عیبی

گر به بیگانگان نگویی به

زانکه در کیش آخراندیشان

عیب پوشی ز عیب جویی به

جامی
 

جامی » بهارستان » خاتمهٔ کتاب

 

تک و پوی خامه درین طرفه نامه

که جامی بدو کرد طبع آزمایی

به وقتی شد آخر که تاریخ هجرت

شود نهصد ار هشت بر وی فزایی

جامی
 

جامی » رسالهٔ اربعین » (۱) لاَ یؤْمِنُ اَحَدُکُمْ حَتَّى یُحِبَّ لِأَخِیهِ مَا یُحِبُّ لِنَفْسِهِ. (صحیح البخاری)

 

هر کسی را لقب مکن مؤمن

گرچه از سعی جان و تن کاهد

تا نخواهد برادر خود را

آنچه از بهر خویشتن خواهد

جامی
 

جامی » رسالهٔ اربعین » (۲) مَنْ أَعْطٰى لِلهِ، وَمَنَعَ لِلهِ، وَأَحَبَّ لِلهِ، وَأَبْغَضَ لِلهِ، فَقَدْ اسْتَکْمَلَ إِیمَانَهُ. (سنن ابی داود)

 

هر که در حبّ و بُغض و منع و عطا

نبودش دل به غیر حق مایل

نقدِ ایمان خویش را یابد

بر مَحَکّ قبولِ حق کامل

جامی
 

جامی » رسالهٔ اربعین » (۳) الْمُسْلِمُ مَنْ سَلِمَ الْمُسْلِمُونَ مِنْ لِسَانِهِ وَیدِهِ. (صحیح البخاری)

 

مُسْلِم آنکس بُوَد به قَول رسول

گرچه عامی بُوَد وَ گر عالِم

که بهر جا بُوَد مسلمانی

باشد از قول و فعل او سالم

جامی
 

جامی » رسالهٔ اربعین » (۴) خَصْلَتَانِ لَا تَجْتَمِعَانِ فِی مُؤْمِنٍ: البُخْلُ وَسُوْءُ الْخُلُقِ. (جامع الترمذی)

 

بذل کن مال و خوی نیکو وزر

راه ایمان اگر همی پویی

زانکه در هیچ مؤمنی با هم

نشود جمع بُخل و بدخویی

جامی
 

جامی » رسالهٔ اربعین » (۵) یَشِیْبُ ابْنُ آدَمَ وَیَشبُّ فِیْهِ خَصْلَتَانِ: ألْحِرْصُ وَطُوْلُ الْأمَلِ. (صحیح البخاری)

 

آدمی را ز پیری افزاید

هر زمان در بنای عمر خَلَل

لیک در وی جوان شود دو صفت

حرص بر جمع مال و طول اَمَل

جامی
 

جامی » رسالهٔ اربعین » (۶) مَنْ لَمْ یَشْکُرِ النَّاسَ لَمْ یَشْکُرِ اللهَ. (جامع الترمذی)

 

به تو نعمت ز دست هر که رسد

نِه به میدان شکرگویی، پای

کی به شکر خدا قیام کند

تارکِ شکرِ بندگان خدای

جامی
 

جامی » رسالهٔ اربعین » (۷) مَنْ لَا یَرْحَمِ النَّاسَ، لَا یَرْحَمْهُ اللهُ عَزَّ وَجَلَّ. (صحیح البخاری) ترجمه: هر کس بر مردم رحم نکند خداوند بر او رحم نخواهد کرد.

 

رحم کن رحم، زانکه بر رخ تو

درِ رحمت جز از تو نگشاید

تا تو بر دیگران نبخشایی

أَرْحَمُ الرَّاحِمِین نبخشاید

جامی
 

جامی » رسالهٔ اربعین » (۸) الدُّنْیَا مَلْعُونَةٌ مَلْعُونٌ مَا فِیهَا إِلَّا ذِکْرُ اللهِ. (جامع الترمذی)

 

هدفِ لعنتِ خدای آمد

دُنییُ و هرچه هست در دنییٰ

غیرِ ذکرِ خدا که صاحب ذکر

در دو عالم به رحمت است اُولیٰ

جامی
 

جامی » رسالهٔ اربعین » (۹) لُعِنَ عَبْدُ الدِّینَارِ، وَلُعِنَ عَبْدُ الدِّرْهَمِ. (جامع الترمذی)

 

گرچه هست آفتابِ رحمتِ حق

شاملِ ذرّه ذرّۀ عالَم

باد از آن دور بندۀ دینار

باد از آن دور بندۀ درهم

جامی
 

جامی » رسالهٔ اربعین » (۱۰) دُمْ عَلَى الطَّهَارَةِ یُوْسَعُ عَلَیْکَ فِی الرِّزْقِ. (کنز العمال)

 

ای کز آلودگیِّ تو شب و روز

فاقه و فقر تو زیاده شود

بی طهارت مباش تا بر تو

روزیِ تنگ تو گشاده شود

جامی
 

جامی » رسالهٔ اربعین » (۱۱) لاَ یُلْدَغُ المُؤْمِنُ مِنْ جُحْرٍ وَاحِدٍ مَرَّتَیْنِ. (صحیح البخاری)

 

دیگر از وی مدار چشم وفا

هر که شد با تو در جفا گستاخ

زانکه هرگز دو بار مؤمن را

نگزد مار از یکی سوراخ

جامی
 
 
۱
۱۲
۱۳
۱۴
۱۵
۱۶