گنجور

فصیحی هروی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۱

 

مگر از کمین حسنی شبخون زده سپاهی

که گذشته باز بر دل پی تازه نگاهی

سر آن بهشت گردم که درو ز جوش عصمت

جگر نسیم سوزد ز طپیدن گیاهی

صنمی‌ست قاتل من که به عرصه گاه محشر

[...]

فصیحی هروی
 

فصیحی هروی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۲

 

پر تماشا مکن آیینه که حیران نشوی

زلف بر خویش میفشان که پریشان نشوی

گر نیابی مزه درد دل افسرده مشو

کوش تا شیفته طره درمان نشوی

ذوق غم دیگر و بازیچه فروشی دگرست

[...]

فصیحی هروی
 
 
۱
۱۰
۱۱
۱۲
sunny dark_mode