فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قطعات و ابیات بازماندهٔ قصاید » شمارهٔ ۲۳ - و او راست
ای رفته من از رفتن تو باغم ودردم
مردم زتو وزین قبل از شادی فردم
تا وصل ترا هجر تو ای ماه فرو خورد
دردی نشناسم که به صد باره نخوردم
از چهره تو بتکده بوده ست مرا چشم
[...]
ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۴۵۰
ای دیده چه دیدی ز من خسته که هر دم
از خون جگر سرخ کنی چهرهٔ زردم
درمانده به درمان دلم خلق دو عالم
و آگه نه طبیب من بیچاره ز دردم
هر شب به سر آیم چو باد صبا گِرد سرایت
[...]
جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۵۹۱
امروز ز شوقت همه سوز و همه دردم
نادیده رخت زین سر کو بازنگردم
بیهوده بود هر غم و دردی که نه عشق است
هرگز من بیدل غم بیهوده نخوردم
از گونه زردم زندم چهره اگر اشک
[...]
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۹۲
هر چند که خود دل ببلای تو سپردم
رحمی بکن ای ظالم بد مهر که مردم
سیل ستمت عاقبت از جای مرا برد
هر چند که در کوی وفا پای فشردم
مسکین من سر گشته که در وادی امید
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۵۲
دلبر شد و من پا به دلِ سخت فشردم
خاکم به سر ایوای که جان رفت و نمردم
جانسختی صبرم چقدر لنگ برآورد
کاین یک مژهرَه جز به قیامت نسپردم
پایم ته سنگ آمد از افسردس دل
[...]