×
مجد همگر » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۵۲
ای خصم مدان رفتنش ا زنفرینت
بد مهری دنیا مشمار از کینت
در ماتم او ز چشم خون بار چو سیل
گر دوخته نیست چشم عبرت بینت
مجد همگر » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۵۳
ای رشک بنفشه سنبل پرچینت
گل آب شده پیش رخ رنگینت
چشمی ست مرا چو چشم نرگس بیخواب
از آرزوی سینه چون نسرینت
همام تبریزی » رباعیات » شمارهٔ ۲۸
چون خسته شد از منج لب شیرینت
خونین شد از این غم دل صد مسکینت
بازار عسل به لب چو بشکستی منج
زد نیش ز رشک بر لب نوشینت
کمال خجندی » رباعیات » شمارهٔ ۶
تا کی نبود با دل من تمکینت
تا چند بود جور و جفا آئینت
پیوسته بکینه دلم می پیچد
زلفین خم اندر خم چین بر چینت
جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » رباعیات » شمارهٔ ۲۵
بی تاب شد از تب ورق نسرینت
بی آب ز تبخاله لب شیرینت
تو خفته به سان چشم و من چون ابرو
با پشت خمیده بر سر بالینت
یغمای جندقی » دیوان اشعار » سرداریه » رباعیات » شمارهٔ ۲۶
تا چند به خود مهر و به یزدان کینت
حق جوئی و کفر و حق پرستی دینت
خود نیز بر آن خرگله کثرت بینی
سگ بچه کند به چشم وحدت بینت