مولوی » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۹۷۴
آمد آمد ترش ترش یعنی بسمیپندارد که من بترسم ز عسس
آن مرغ دلی که نیست در بند قفساو را تو مترسان که نترسد از کس

سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۸۵
رویی که نخواستم که بیند همه کس
الا شب و روز پیش من باشد و بس
پیوست به دیگران و از من ببرید
یارب تو به فریاد من مسکین رس

سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۸۶
گر بیخبران و عیبگویان از پس
منسوب کنندم به هوی و به هوس
آخر نه گناهیست که من کردم و بس
منظور ملیح دوست دارد همهکس

عطار » مختارنامه » باب سی و چهارم: در صفتِ آمدن معشوق » شمارهٔ ۲۸
دی میشد و دل رها نمیکرد به کس
برخاسته صد فغان هر گوشه که بس
امروز همی آمد و هر ذرّه که هست
فریاد همی کرد که فریادم رس

سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۱۳
ای چون هستی برده دل من به هوس
چون نیستیم غم فراق تو نه بس
گر چون هستی به دستت آرم زین پس
پنهان کنمت چو نیستی از همه کس

سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۱۴
ای من به تو زنده همچو مردم به نفس
در کار تو کرده دین و دنیا به هوس
گرمت بینم چو بنگرم با همه کس
سردی همه از برای من داری و بس

سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۱۵
اندر طلبت هزار دل کرد هوس
با عشق تو صد هزار جان باخت نفس
لیکن چو همی مینگرم از همه کس
با نام تو پیوست جمال همه کس

سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۱۶
شمعی که چو پروانه بود نزد تو کس
نتوان چو چراغ پیش تو داد نفس
با مشعلهٔ عشق تو با دست عسس
قندیل شب وصال تو زلف تو بس

سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۱۷
بادی که بیاوری به ما جان چو نفس
ناری که دلم همی بسوزی به هوس
آبی که به تو زنده توان بودن و بس
خاکی که به تست بازگشت همه کس

عراقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۸۵
بیزار شد از من شکسته همه کس
من ماندهام اکنون و همان لطف تو بس
فریاد رسی ندارم، ای جان و جهان
در جمله جهان به جز تو، فریادم رس

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » رباعیات » شمارهٔ ۶۰
ای فاضل منطقی به فریادم رس
با من مزن از منطق ازین بیش نفس
گشتم ز تصورات و تصدیقاتش
خرسند به یک تصور ساذج و بس

ابوسعید ابوالخیر » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۵۵
الله، به فریاد من بی کس رس
فضل و کرمت یار من بی کس بس
هر کس به کسی و حضرتی مینازد
جز حضرت تو ندارد این بی کس کس

ابوسعید ابوالخیر » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۵۶
ای جملهٔ بی کسان عالم را کس
یک جو کرمت تمام عالم را بس
من بی کسم و تو بی کسان را یاری
یا رب تو به فریاد من بی کس رس

ابوسعید ابوالخیر » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۵۷
نوروز شد و جهان برآورد نفس
حاصل زبهار عمر ما را غم و بس
از قافلهٔ بهار نامد آواز
تا لاله به باغ سر نگون ساخت جرس

مهستی گنجوی » رباعیات » رباعی شمارۀ ۱۰۵
دلدار کلهدوز من از روی هوس
میدوخت کلاهی ز نسیج و اطلس
بر هر ترکی هزار زه میگفتم
با آنکه چهار تَرَک را یک بس

کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۴۸۸
احوال منت باور اگر نیست ز کس
ور این دو گواهت از رخ و اشک نه بس
بیماری من بچشم خود می بینی
آشفتگیم نیز ز زلفت بررس

قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۴۱۵
ای مرغ چمن، عشق ندانی ز هوس
از گفت و شنید عاشقی بس کن، بس
عاشق نبود خانهطلب، ور نه چرا
پروانه نشد مقید دام و قفس؟

قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۴۱۶
ای خواهش عشقت آرزوی همه کس
پرواز کند سوی تو عنقا و مگس
مرغان همه نزدیک به دام آمدهاند
تا بخت به نام که زند فال قفس

قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۴۱۷
پوشیده چو شمع نیست، داند همه کس
کز دیده من، دود نخیزد به هوس
نی را به گلو چو ناله گردیده گره
ناچار به دیده افتدش راه نفس

قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۴۱۸
از همسفران عشق، چون اهل هوس
افغان که درین بادیه بس ماندم پس
مشتاق به ذکر سبقتاندیشانم
چون مانده ز کاروان، به آواز جرس

قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۴۱۹
از فیض دم شماست پیش همه کس
بر گردن صبح، حق تقصیر نفس
ما را ز شما به جز دعا نیست هوس
مر شاهان را دعای درویشان بس

قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۴۲۰
کو عقل که نفس را کند منع هوس
از شهد به بادزن شود دور، مگس
با نفس به جز خرد نمیسازد کس
در پهلوی شیر شیربان خوابد و بس

حزین لاهیجی » رباعیات » شمارهٔ ۱۶۹
بخرید یکی خواجه، غلامی به هوس
پرسید از آن بنده ی پاکیزه نفس
کآیی به چه کار تا همانت سپرم؟
گفتش که همین به کار آزادی و بس
