گنجور

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۸۸۸

 

شد در سر کار تو هم دنیی و هم دینم

ناداده هنوز از لب یک شربت شیرینم

بر ناله ی زار من رحمت نکنی یک شب

هم در تو رسد روزی سوز دل مسکینم

گر عمر بود روزی در بزم گه وصلت

[...]

حکیم نزاری
 

فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۷

 

تا کفر سر زلفت زد راه دل و دینم

جز عشق تو هر کیشی کفر است در آیینم

هر صبح ز روی تو هم خانهٔ خورشیدم

هر شام ز اشک خود همسایهٔ پروینم

تو چشمهٔ خورشیدی من ذرهٔ محتاجم

[...]

فروغی بسطامی
 
 
sunny dark_mode