سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۶
آنکس که ز عاشقی خبر دارددایم سر نیش بر جگر دارد
جان را به قضای عشق بسپاردتن پیش بلا و غم سپر دارد
گه دست بلا فراز دل گیردگه سنگ تعب به زیر سر دارد
پیوسته چو من فگنده تن گردددل را ز هوای نفس بر دارد
بگسسته شود ز شهر و ز مسکنهر دم زدنی رهی دگر دارد
هر […]

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۵۵ - در ستایش پادشاه رضوان جایگاه محمد شاه غازی طاب الله ثراه فرماید
عجبی عجب آن پسر به سر دارد
مانا که ز حسن خود خبر دارد
وقتستکه سرگران شود با خویش
از بس که کرشمه آن پسر دارد
زان پیش که دل دهم ندانستم
کاو ناز و کرشمه اینقدر دارد
معشوقهٔ قیصرست پنداری
زان این همه نخوت و بطر دارد
طفلست و غرور حسن و دولت را
آمیخته خوش به یکدگر دارد
چون خیره به روی عاشقان […]

کمالالدین اسماعیل » قطعات » شمارهٔ ۱۰۰ - وله ایضا
گل باز طراوتی دگر دارد
کز باد بهار جلوه گر دارد
در پوست همی نگنجد از شادی
غنچه ز نشاط آنکه زر دارد
سوسن بزبان حال می گوید
سرّی که صبا از آن خبر دارد
اینک ز پی نظاره در بستان
نرگس همه سر پر از بطر دارد
بر صدورق گل آنچه بنوشتست
بلبل همه یک بیک ز بر دارد
بر کم عمری خویش می […]
