گنجور

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۸۶

 

تا از عقیق او به بدخشان سخن گذشت

از سنگ، لعل چون عرق از پیرهن گذشت

دامان چین ز عطسه خون لاله زار شد

از بس نسیم زلف به مغز ختن گذشت

گرد لب پیاله که از مجلس شراب

[...]

صائب تبریزی
 

اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۲۰۱ - جوی آب

 

دریای پر خروش ز بند و شکن گذشت

از تنگنای وادی و کوه و دمن گذشت

یکسان چو سیل کرده نشیب و فراز را

از کاخ شاه و باره ه کشت و چمن گذشت

بیتاب و تند و تیز و جگر سوز و بیقرار

[...]

اقبال لاهوری
 
 
sunny dark_mode