گنجور

سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۶ - گویم نمرده‌ام

 

ایزد چو مرده خواند مر آن را که مرد نیست

من نیز خویشتن را مرده شمرده‌ام

از اعتقاد پاک وز ایمان پر خلل

بر مرگ دل نهاده‌ام و دین سپرده‌ام

دشمن به دوستان خبر افکند مرگ من

[...]

سوزنی سمرقندی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۳۷

 

خاقانیا به کعبه قسم یاد کن که من

زانگه که کعبه‌وار در این سبز پرده‌ام

گرچه ز هر چه دوست بد آزار دیده‌ام

ورچه ز هر که خصم بد آسیب خورده‌ام

در کار هیچ دوست منافق نبوده‌ام

[...]

خاقانی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۵

 

جان را به لعل چون شکرت تا سپرده‌ام

دیدست لذتی که من از رشک مرده‌ام

شوق تو رهنمای وجودم شد از عدم

نی من به اختیار خود این ره سپرده‌ام

در غربت وجود که وادی حیرتست

[...]

فضولی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۶۵

 

در راه عشق توشهٔ امنی نبرده‌ام

از دیر تا به ‌کعبه همین سنگ خورده‌ام

هستی جنون معاملهٔ صبح و شبنم است

اشکی چکیده تا رگ آهی فشرده‌ام

محمل کش تصور خلد انتظار کیست

[...]

بیدل دهلوی
 
 
sunny dark_mode