گنجور

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۷۲

 

روی شکفته شاهد جان فسرده است

آواز خنده شیون دلهای مرده است

دخل تو گرچه جز نفسی چند بیش نیست

خرجت ز کیسه نفس ناشمرده است

چون غنچه این بساط که بر خویش چیده ای

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۱۶۴

 

از سرد مهری آتش شوقم فسرده است

روغن تلف مکن به چراغی که مرده است

با مشتری به چین جبین حرف می زند

حسن تو گوشمال کسادی نخورده است

صائب تبریزی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۵ - ترکیب‌بند در عشق عرفانی

 

این زخم خون‌چکان که دلم تازه خورده است

چون آب روشن است که تیغ تو کرده است

فیاض لاهیجی
 
 
sunny dark_mode