گنجور

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۶

 

سودای عشقت از دو جهانم یگانه ساخت

واندوه گاه گاه مرا جاودانه ساخت

شمشاد را ز زلف تو کوتاه بود دست

دستش مباد هر که ازان چوب شانه ساخت

از خانه کمان تو هر مرغ تیز پر

[...]

جامی
 

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۷

 

روزی که در دلم عشق تو خانه ساخت

سیل بلا بخانه ی صبرم روانه ساخت

نقاش قدرت آن رخ عابد فریب را

آشوب روزگار و بلای زمانه ساخت

آن قطره ها که بر مژه ام خوشه بسته بود

[...]

بابافغانی
 
 
sunny dark_mode