گنجور

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۷۷

 

ای آفتاب شاهی تخت آسمان توست

ملک زمین مسخر حکم روان توست

صاحبقران و خسرو روی زمین تویی

دولت همیشه رهبر و صاحبقران توست

گر مهرگان توست خجسته عجب مدار

[...]

امیر معزی
 

سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶

 

ای کآب زندگانی من در دهان توست

تیر هلاک ظاهر من در کمان توست

گر برقعی فرونگذاری بدین جمال

در شهر هر که کشته شود در ضمان توست

تشبیه روی تو نکنم من به آفتاب

[...]

سعدی
 

سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷

 

هر صبحدم نسیم گل از بوستان توست

الحان بلبل از نفس دوستان توست

چون خضر دید آن لب جان‌بخش دلفریب

گفتا که آب چشمهٔ حیوان دهان توست

یوسف به بندگیت کمر بسته بر میان

[...]

سعدی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۴۵

 

رزق وسیع در قدم میهمان توست

هر کس که میهمان تو شد میزبان توست

نعمت شود زیاده به قدر زبان شکر

نخلی است این که ریشه آن در دهان توست

گر سایه ای به سوخته جانی فکنده ای

[...]

صائب تبریزی
 
 
sunny dark_mode