گنجور

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۷۴

 

خواهم که سیر بینم روی چو یاسمینش

لیک آفتی ست فتنه، می ترسم از کمینش

بسیار زهد و توبه باطل شد از لبانش

فتنه ست آنکه گه گه بینند شرمگینش

دل رفت و روزها شد کز وی خبر نیامد

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۶۲۷

 

دارد به سجده شبها به روی بر زمینی

بنگر که نور طاعت می تابد از جبینش

در حسن دارد آنی از لطف هم دهانی

چندانکه باز جونی آن هست و نیست اینش

آن لب به آستین ها چون پاک کردی

[...]

کمال خجندی
 
 
sunny dark_mode