گنجور

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۴۴

 

گر ساعتی ببری ز اندیشه‌ها چه باشد

غوطی خوری چو ماهی در بحر ما چه باشد

ز اندیشه‌ها نخسپی ز اصحاب کهف باشی

نوری شوی مقدس از جان و جا چه باشد

آخر تو برگ کاهی ما کهربای دولت

[...]

مولانا
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۷۱

 

تن را اگر گذاری در عشق ما چه باشد

گراستخوان نگیری باز از هما چه باشد

عشق است مصر اعظم عقل است روستایش

زین بیش اگر نباشی در روستاچه باشد

از راه بیخودی عرش یک نعره وارراه راست

[...]

صائب تبریزی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۳

 

گر رخ به ما نمایی، ای خوش لقا چه باشد؟

ما را ز ما ستانی، ای دلربا! چه باشد؟

از یار ناموافق، دوری ضرورت آمد

گر ساعتی نشینی از خود جدا، چه باشد؟

از وصل خود بریدی، گویی چه جور دیدی؟

[...]

حزین لاهیجی
 

سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۴

 

گر مطلب تو جنگ است صلح و صفا چه باشد

ور آشتی است در دل جور و جفا چه باشد

پست و بلند دوران در چشم ناقصان است

در عالمی که ماییم ارض و سما چه باشد

هر دلبری به نوعی دل می رباید از ما

[...]

سعیدا
 
 
sunny dark_mode