گنجور

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۰۳

 

ناگاه درافتادم زان قصر و سراپرده

در قعر چنین چاهی ناخورده و نابرده

دنیا نبود عیدم من زشتی او دیدم

گلگونه نهد بر رو آن روسپی زرده

گلگونه چه آراید آن خاربن بد را

[...]

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۰۴

 

هر روز پری زادی از سوی سراپرده

ما را و حریفان را در چرخ درآورده

صوفی ز هوای او پشمینه شکافیده

عالم ز بلای او دستار کشان کرده

سالوس نتان کردن مستور نتان بودن

[...]

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۰۵

 

کی باشد من با تو باده به گرو خورده

تو برده و من مانده من خرقه گرو کرده

در می شده من غرقه چون ساغر و چون کوزه

با یار درافتاده بی‌حاجب و بی‌پرده

صد نوش تو نوشیده تشریف تو پوشیده

[...]

مولانا
 

صامت بروجردی » اشعار مصیبت » شمارهٔ ۱۲ - در مدح حضرت امیرالمومنین(ع)

 

تا ذات تو را یزدان از پرده برآورده

وز آیت رحمانی معجون تو آورده

آن گونه که خود اعلی نام تو علی کرده

تو مالک و ما مملوک تو خواجه و ما مرده

صامت بروجردی
 
 
sunny dark_mode