هر روز پری زادی از سوی سراپرده
ما را و حریفان را در چرخ درآورده
صوفی ز هوای او پشمینه شکافیده
عالم ز بلای او دستار کشان کرده
سالوس نتان کردن مستور نتان بودن
از دست چنین رندی سغراق رضا خورده
دی رفت سوی گوری در مرده زد او شوری
معذورم آخر من کمتر نیم از مرده
هر روز برون آید ساغر به کف و گوید
والله که بنگذارم در شهر یک افسرده
ای مونس و ای جانم چندانت بپیچانم
تا شهد و شکر گردی ای سرکه پرورده
خستم جگرت را من بستان جگری دیگر
همچون جگر شیران ای گربه پژمرده
همرنگ دل من شو زیرا که نمیشاید
من سرخ و سپید ای جان تو زرد و سیه چرده
خامش کن و خامش کن دررو به حریم دل
کاندر حرمین دل نبود دل آزرده
شمس الحق تبریزی بادا دل بدخواهت
بر گرد جهان گردان در طمع یکی گرده
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف تجربیات عاشقانه و عارفانه میپردازد و به وضوح از عشق و حالاتی که آن را به وجود میآورد، سخن میگوید. در آن به تصویرسازی از پری زادی که هر روز در عالم حضور دارد و به رشد روحانی و عاطفی انسانها کمک میکند، اشاره شده است. همچنین، شاعر احساس سوء ظنها و مشکلاتی را که در عشق و زندگی وجود دارد، بیان میکند. او به دوستی و اتحاد در محبت اشاره دارد و از گلابی که به عشق اش میدهد میزند و به تنهایی و دلتنگی خود میپردازد. در نهایت، شاعر آرزومند است که عشق همیشگی و عمیقی را تجربه کند و از دل آزار دیده رهایی یابد.
هوش مصنوعی: هر روز یک دختر زیبایی از طرف خیمه ما را به گرداب عشق و دوستی میکشاند.
هوش مصنوعی: صوفی به خاطر عشق و علاقه به او، کلاهی که از پشم درست کرده، کنار گذاشته است و دیگران از بلا و مصیبت ناشی از او، دست از سر عذاب و زحمت کشیدهاند.
هوش مصنوعی: آدمهای ریاکار نمیتوانند به طور پنهانی خود را به گونهای دیگر نشان دهند و از دست کسی که اهل بازی و فریب است، نمیتوان انتظار داشت که به راحتی راضی شود.
هوش مصنوعی: او به سمت قبرستان رفت و در آنجا شور و شوقی به پا کرد. اما من معذورم، زیرا من هم از مردهها کمتر نیستم.
هوش مصنوعی: هر روز، جامی در دست میگیرم و با خود میگویم که هرگز اجازه نمیدهم در این شهر کسی غمگین و ناراحت باشد.
هوش مصنوعی: ای دوست و ای جانم، چند بار باید به تو بپیچم و ظرافت کنم تا تو شیرین و خوشمزه شوی، مانند عسل و شکر، نه مانند سرکه که تلخ است.
هوش مصنوعی: من خستهام، رنج تو را از من بگیر و بدلش به جگری دیگر، همچون جگر شیران، ای گربهی افسرده.
هوش مصنوعی: با من همرنگ و همحال شو، چون مناسب نیست که من حالت سرخ و سفید داشته باشم و تو به رنگ زرد و سیاه باشی.
هوش مصنوعی: سکوت کن و ساکت باش، به فضای دل نزدیک شو، زیرا در حریمی که دل وجود دارد، جایی برای دلآزردگی نیست.
هوش مصنوعی: شمس الحق تبریزی باشد، و دل کسی که نیت بدی در سر دارد، در دور دنیا بچرخاند تا به امید به دست آوردن یک لقمه داغ، به دیوانگی بیفتد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
ناگاه درافتادم زان قصر و سراپرده
در قعر چنین چاهی ناخورده و نابرده
دنیا نبود عیدم من زشتی او دیدم
گلگونه نهد بر رو آن روسپی زرده
گلگونه چه آراید آن خاربن بد را
[...]
تا ذات تو را یزدان از پرده برآورده
وز آیت رحمانی معجون تو آورده
آن گونه که خود اعلی نام تو علی کرده
تو مالک و ما مملوک تو خواجه و ما مرده
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.