×
جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۱۳
عمری ز رخت بودم با خاطر خوش جانا
ودعت و اودعت فی قلبی اشجانا
دام سر زلفت را گر خیال بود دانه
صید تو شود دانم صد مرغ دل دانا
شد در قدح صهبا عکسی ز رخت پیدا
[...]
۷ بیت

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷
جانی و به کنه تو کسی پی نبرد جانا
چه عامی و چه عارف چه جاهل و چه دانا
ظاهر نگرد عامی ز آن روی به دام افتد
از طره و دستار و دراعه مولانا
من شکوه ز بیدادت هرگز نکنم لیکن
[...]
۶ بیت
