گنجور

شمس مغربی » غزلیات » شمارهٔ ۱۱

 

ای بلبل جان چونی اندر قفس تن‌ها

تا چند درین تنها مانی تو تن تنها

ای بلبل خوش‌الحان زان گلشن و زان بستان

چون بود که افتادی ناگاه به کلجن‌ها

گویی که فراموشت گردیده درین گلخن

[...]

شمس مغربی
 

شمس مغربی » غزلیات » شمارهٔ ۷۱

 

از جنبش این دریا هر موج که برخیزد

بر والوی جان آید بر ساحل دل ریزد

دل را همه جان سازد، جان را همه دل آنگه

جان و دل جانانرا با یکدیگر آمیزد

جان و دل جانان را با یکدیگر آن لحظه

[...]

شمس مغربی
 

شمس مغربی » غزلیات » شمارهٔ ۹۹

 

ای آخر هر اول و ای اول هر آخر

ای ظاهر هر باطن و وی باطن هر ظاهر

انوار جمال توست در دیده هر مومن

آثار جلال تست در سینه هر کافر

فی صورت اعیان و فی کسوت اکوان

[...]

شمس مغربی