گنجور

یغمای جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶

 

در کوی توام جنگ است هر روز به دشمن‌ها

ایشان ز شمار افزون اما من و دل تنها

بر ناوک دلدوزت قربان نه منم تنها

چون من به سر کویت درباخته جان تن‌ها

گلگشت چمن خواهی بر من چو صبا بگذر

[...]

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۹

 

شد فاش در آفاقم آوازه شیدائی

معروف جهان گشتم از دولت رسوائی

خیز ای دل دیوانه کز بهر تو می گردند

ویرانه به ویرانه طفلان تماشائی

وقت است که خون گردد بیم است که خون گریم

[...]

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۱۰

 

گر چشم مرا زین دست در پای تو خوناب است

تا چشم زنی بر هم پل آن طرف آب است

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » سرداریه » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۲

 

هفتاد و دو ملت را نه کفر و نه دین باید

دین چه و کفر چه، ...چنین باید

آنرا که گهر خاکی با دعوی افلاکی

بالای سپهر ار جای، در زیرزمین باید

صوفی که گه او جوید مفتی که گه من گوید

[...]

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » منشآت » بخش اول » شمارهٔ ۹۹ - به دوستی نگاشته

 

گفتی به غمم بنشین یا از سر جان برخیز

فرمان برمت جانا بنشینم و برخیزم

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » منشآت » بخش اول » شمارهٔ ۹۹ - به دوستی نگاشته

 

تا کی من و سودائی زین ذوق که می آیی

در گوشه تنهایی بنشینم و برخیزم

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » منشآت » بخش اول » شمارهٔ ۹۹ - به دوستی نگاشته

 

گر بی تو بود فردوس بر کنگره ننشینم

وربا تو بود دوزخ در سلسله آویزم

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » منشآت » بخش اول » شمارهٔ ۱۳۵ - به یکی از دوستان نگاشته

 

ساقی چمن گل را بی روی تو رنگی نیست

شمشاد خرامان کن تا باغ بیارائی

یغمای جندقی
 
 
sunny dark_mode