×
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۹
تا چند خبر پرسی از بیسروسامانها
دیوانه کجا باشد در کوه و بیابانها
شوریدهتر ای قمری آشفتهتر ای مجنون
او سرو گلستانها من خار بیابانها
آشفته شوم بیتو آسوده شوی بیمن
[...]
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۹۸
آشفته دلی دارم چون ساغر بد مستان
بی صرفه منه زاهد سر در سر بد مستان
رندانه گذر کردم بر غفلت و آگاهی
آن نسخه هشیاری این دفتر بد مستان
زاهد به خدا بگذر از کرده ما بگذر
[...]