گنجور

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۴۱

 

تا کی نشوی گوش بر آواز دل ما

همراز دل مایی و هم راز دل ما

صیدش نکند آفت آرام که دارد

انداز سر زلف تو پرواز دل ما

اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۶۰

 

چشمت به جام هر که شراب نگاه ریخت

اول ز رشک،خون من بیگناه ریخت

آیینه شبنمی است که از شرم روی تو

یک قطره عرق شد و بر خاک راه ریخت

اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۷۹

 

پاس ادب یاد تو بسیار ضرور است

پرهیز نگاه از در و دیوار ضرور است

عشق آفت و من مست و جنون حوصله پرداز

در مشرب رسواییم اظهار ضرور است

اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۸۴

 

عالم چمن جوش بهار دم فیض است

هر جلوه پنهان نمک عالم فیض است

دارد نظر از برگ گل تربت او مجنون

شادابیش از تربیت شبنم فیض است

در کعبه دل گفت و شنو راه ندارد

[...]

اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۸۵

 

تا عارض نسرین تو رشک گل باغ است

بس بلبل دلسوخته کز دست تو داغ است

جان نیست دریغ از تو اگر بر سر لطفی

سربازی پروانه ز گرمی چراغ است

اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۸۹

 

در بزم وفا یاد لب یار حرام است

درکیش ادب مستی سرشار حرام است

چاک دل ما وقف گریبان غبار است

جمعیت دیوانه به گلزار حرام است

اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۱۴۹

 

وصل تو برازنده حسن طلب کیست

چشم تو نوازنده شرم و ادب کیست

هر دولت بیدار گل گلشن رازی است

تا صبح نظر یافته فیض شب کیست

اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۱۹۷

 

حرفی است محبت که به گفتار نگنجد

این راز در آیینه اظهار نگنجد

چون ذره سپردیم سراپا به نگاهی

در دیده مشتاق تو دیدار نگنجد

اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۱۹۸

 

عکس تو در آیینه ادراک نگنجد

مجنون تو در خانه افلاک نگنجد

بر آتش شمشیر تو آن سرکه سپند است

خورشید صفت در خم فتراک نگنجد

اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۲۰۵

 

با عشق توام ناله فراموش نگردد

این دود چراغی است که خاموش نگردد

داده است فریب نگهت خام دلان را

آن باده که خمیازه کش جوش نگردد

اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۲۰۶

 

عشق تو چراغ دل هر خام نگردد

صیدی است خیالت که به کس رام نگردد

خواهم که بر افتد ز جهان رسم وفا هم

تا هیچ زبان محرم آن نام نگردد

بیدل شد اسیر و اثر عشق تو باقی است

[...]

اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۲۳۰

 

دور از تو قدح شکوه صراحی گله دارد

از حسرت لعلت دل جام آبله دارد

تنها به دلی چشم تو راضی نشد از من

دزدی است که سر در پی این قافله دارد

اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۲۷۹

 

سرو از چمنت پای به زنجیر برآید

آزادی ما تا چقدر دیر برآید

رنجش به گشایش مده آن دست و کمان را

تیر تو چو مو از تن نخجیر برآید

جای اثر ساز وفا سینه خراشی است

[...]

اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۳۰۱

 

در بزم تواضع طلبی سخت غریبم

خونگرمی تعظیم نداده است فریبم

آن خسته عشقم که ز پرهیز فراغت

در بستر سیماب فکنده است طبیبم

اعضا همه در کشمکش لذت دردند

[...]

اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۳۰۷

 

پرورده عشقم دل بی ریش ندارم

شرمندگی از عشق ستم کیش ندارم

دارم غم رسوا دل شیدا سر سودا

چیزی که ندارم خبر از خویش ندارم

اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۳۲۳

 

جز عشق میی در خم افلاک ندیدیم

جز دل گهری در صدف خاک ندیدیم

یک شعله شوخ است که آئینه گداز است

جز داغ تو در سینه غمناک ندیدیم

تا زاهد ناپاک به میخانه نیامد

[...]

اسیر شهرستانی
 
 
۱
۲
۳
۴
sunny dark_mode