گنجور

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۶۱

 

بگشا دری از تیغ جفا سینه ما را

وز سینه برون بر غم دیرینه ما را

چون ناوک دلدوز تو راحت نرساند

هر مرهم راحت که رسد سینه ما را

ماییم و دل صاف چو آیینه چه داری

[...]

جامی
 

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۰

 

بر سینه خود یار نهد سینه ما را

تا تازه کند حسرت دیرینه ما را

در کسوت فقریم تن آسوده سزد فخر

بر جامه زر خرقه پشمینه ما را

زان سینه که باشد تهی از کینه اغیار

[...]

مشتاق اصفهانی
 
 
sunny dark_mode