×
جلال عضد » دیوان اشعار » غزلیّات » شمارهٔ ۷۵
عشق آمد و از سینه من جوش برآورد
گرد از من دل خسته مدهوش برآورد
در گوش گرفتم که دگر مهر نورزم
عشق آمد و این پنبه ام از گوش برآورد
فریاد که آن غمزه افسونگر جادو
[...]
فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۹
تا ذوق نوا بر لب من جوش برآورد
هر جا سرخاریست ز گل گوش برآورد
از ذوق بغلگیری آن قامت رعنا
هر مو به تنم چون مژه آغوش برآورد
آن شعله که در طور به موسی بنمودند
[...]
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۳۴
هشیاریم از یاد تو بیهوش برآورد
بیهوشیم از خویش قدح نوش برآورد
هر جا که تماشای رخت باغ نظر شد
حیرت چقدر گل که ز آغوش برآورد
در دیده صاحبنظران موج غبار است
[...]