گنجور

نورعلیشاه » دیوان اشعار » غزلیات » بخش اول » شمارهٔ ۶۷

 

دل را که ز مهر رخت آرام گهی نیست

جز در کنف زلف تو آرامگهی نیست

با آنکه ندیده است ز چشم تو گهی خشم

از روی نظر لطف گهی هست گهی نیست

کوبند شهان گر همه کوس لمن الملک

[...]

نورعلیشاه
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۴

 

زآن ملک حذر کن که در او پادشهی نیست

آنشه نکند زیست که او را سپهی نیست

جز از دهن تنگ تو دلها نگشاید

جز از خم زلف تو بخاطر گرهی نیست

بیحد دلم از خانقه ایشیخ به تنگست

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 
 
sunny dark_mode