گنجور

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷

 

روشنگر چشم و دل ما کن شب ما را

صیقل نزند تیره دلی مطلب ما را

دل شکر تو را از قلم شکوه نویسد

باور نکند ساده دلی یا رب ما را

شاید که تو یکبار ندانسته بخوانی

[...]

اسیر شهرستانی
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴

 

افزوده غم عشق تو درد وتب ما را

کرده است سیه هجر توروز وشب ما را

ما عاشق ومستیم و به جز یار ندانیم

زاهد ز چه جویاست همی مذهب ما را

آگه نشد از طالع ما هیچ منجم

[...]

بلند اقبال
 
 
sunny dark_mode