گنجور

عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۵

 

در دل شکنی آفت صرف است نگاهش

طفلی که پدر می شکند طرف کلاهش

طاعت بر دنیا چه تمتع برد از تخت

کز فرّ هما دور بود تارک شاهش

ما لشکر عشقیم که تسخیر دو عالم

[...]

عرفی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۸۵

 

آن ترک که خون می چکد از تیغ نگاهش

برقی است که از چشم بود ابر سیاهش

این زخم نمایان من از شاهسواری است

کز سوده الماس بود گرد سپاهش

طفلی به دلم پنجه فشرده است که باشد

[...]

صائب تبریزی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۸۱

 

بر دوخته نرگس نظر از شرم نگاهش

گل سایه نینداخته بر طرف کلاهش

تا شاهد بی‌جرمی قاتل شود ای کاش

با خون شهیدان بنویسند گناهش

سخت است که تا دامن محشر بنشیند

[...]

فیاض لاهیجی
 
 
sunny dark_mode