گنجور

قصاب کاشانی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۴ - شمع شبستان

 

این زلف سیه نیست غم جان من این است

آشوب‌رسان شب هجران من این است

جمعیت احوال پریشان من این است

سررشته کفر من و ایمان من این است

در هر دو جهان سلسله‌جنبان من این است

[...]

قصاب کاشانی
 

قصاب کاشانی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۸ - خجلت گفتار

 

چندان که صبا عطرفشان است در این باغ

چندان که چمن فیض‌رسان است در این باغ

چندان که ز اشجار نشان است در این باغ

چندان که بهار است و خزان است در این باغ

چشم و دل شبنم نگران است در این باغ

[...]

قصاب کاشانی
 

قصاب کاشانی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۹ - فیض لب کوثر

 

شوخی که ز من برده دل زار همین است

داد آنکه مرا دیده خون‌بار همین است

برد آنکه ز من قوت رفتار همین است

آن گل که مرا کرده چنین خوار همین است

یاری که مرا می‌دهد آزار همین است

[...]

قصاب کاشانی
 
 
sunny dark_mode