سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۵۴
تا جان مرا بادهٔ مهرت سودست
جان و دلم از رنج غمت ناسودست
گر باده به گوهر اصل شادی بودست
پس چونکه ز بادهٔ تو رنج افزودست
انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۸
زلف تو از آن دم که دلم بربودست
از زیر کله روی به کس ننمودست
مانا به حکایت از لبت بشنودست
کز جملهٔ عاشقان چشمت بودست
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۸۹
هر کجا که دلی هست ز غم فرسودست
کس نیست که از رنج جهان آسودست
گر بلبل محنت زده عاشق بودست
باری دل غنچه از چه خون آلودست؟
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۹۰
در عمر مرا با تو شبی خوش بودست
زان وقت هنوز چشم من نغنودست
باری بنده را طبیبی دانا
در خدمت تو شبی دگر فرمودست
ابن یمین » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۴۷
صاحب نظری خوش سخنی فرمودست
بشنو که از آن مغز خرد آسودست
گفتست که زشت و نیک چون بر گذر است
نابوده چو بوده-بوده چون نابودست
جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۲
نقّاش ازل چه لطفها فرمودست
از روی مه و مهر ضیا بربودست
در صورت او کشیده بر نوک قلم
آنست که در حسن رخش موجودست
بابافغانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۵
هر چند که خرقه ام شراب آلودست
سیل مژه ی ترم بخون پالودست
با آنکه دلم ز خلق ناخشنودست
نومید نیم که عاقبت محمودست