گنجور

ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۴۰

 

آنروز که آتشِ محبت افروخت

عاشق روشِ سوز ز معشوق آموخت

از جانبِ دوست سرزد این سوز و گداز

تا در نگرفت شمع پروانه نسوخت

ابوسعید ابوالخیر
 

سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۹

 

هر کیسه که بر وفاش جان از دل دوخت

بدرید و به آتش جفا پاک بسوخت

در غصه آنم که کنون گویندش

بیش از همه رایگانم از هیچ فروخت

سید حسن غزنوی
 

عطار » مختارنامه » باب سی و دوم: در شكایت كردن از معشوق » شمارهٔ ۳۱

 

تا در دل من آتش عشقِ تو فروخت

از نیک و بد جهان مرا چشم بدوخت

سر جملهٔ کار خود بگویم با تو

درد تو مرا بکشت و عشق تو بسوخت

عطار
 

کمال‌الدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۴۲

 

آن دل که بر اتش غمت صد ره سوخت

از پهلوی من همه غم و درد اندوخت

خون گشت و همی رود ز چشمم همه روز

این شب روی اندر سر زلفت آموخت

کمال‌الدین اسماعیل
 

مجد همگر » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۵۲

 

گر مه ز درت کلاف زرین اندوخت

ور چرخ قبای کحلی از جود تو دوخت

ور آتش تیغت دو جهان درهم سوخت

آئین بزرگیت بباید آموخت

مجد همگر
 

همام تبریزی » رباعیات » شمارهٔ ۸

 

عشق تو که در دل آتش تیز افروخت

دانم که به شمع سوختن او آموخت

بر روی تو شمع همچو من عاشق شد

ناگه نفسی سرد زد و دستت سوخت

همام تبریزی
 

ابن یمین » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۶۶

 

گل کز زرسا و خرده ئی چند اندوخت

در ملک چمن بخسروی رخ افروخت

زر را چو به پیکان دو سر جمع آورد

زان بر سر دست خود بمسمارش دوخت

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۸۳

 

خرم دل آنک بر صبوحی آموخت

بر آتش می خرمن اندوه بسوخت

تا چند خری عشوه گلزار بهشت

آنست که آدمش بیک حبه فروخت

ابن یمین
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » رباعیات » شمارهٔ ۲۱

 

از چشم تو هر که می پرستی آموخت

ملک دو جهان بجرعه ئی می بفروخت

چون آتش عشق در دل تنگ افتاد

هر چیز که بود در میان جمله بسوخت

خواجوی کرمانی
 

شیخ بهایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۷

 

دی پیر مغان، آتش صحبت افروخت

ایمان مرا دید و دلش بر من سوخت

از خرقهٔ کفر، رقعه‌واری بگرفت

آورد و بر آستین ایمانم دوخت

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۴

 

تا شمع قلندری بهائی افروخت

از رشتهٔ زنار دو صد خرقه بسوخت

دی پیر مغان گرفت تعلیم از او

و امروز، دو صد مسئله مفتی آموخت

شیخ بهایی
 

میرداماد » دیوان اشراق » رباعیات » شمارهٔ ۷۲

 

عشق تو که از آتش غیرت افروخت

هر مایه که داشتم بجز یاد تو سوخت

آسوده روم به گور و خسبم کاین دل

از هر غم تو هزار شادی افروخت

میرداماد
 

فصیحی هروی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۸

 

آن شوخ که عارض از می حسن افروخت

هر موی مرا ناله به رنگی آموخت

از سوختنم نیست خبردار آری

عالم سوزد برق و نداند که چه سوخت

فصیحی هروی
 

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین » بخش ۱۱ - ابوسعید مهنه قُدِّسَ سِرُّه

 

آن روز که آتش محبّت افروخت

عاشق روش سوز ز معشوق آموخت

از جانب دوست سرزد این سوز و گداز

تا در نگرفت شمع، پروانه نسوخت

رضاقلی خان هدایت
 
 
sunny dark_mode