گنجور

ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۳۵۵

 

الله، به فریاد من بی کس رس

فضل و کرمت یار من بی کس بس

هر کس به کسی و حضرتی مینازد

جز حضرت تو ندارد این بی کس کس

ابوسعید ابوالخیر
 

ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۳۵۶

 

ای جملهٔ بی کسان عالم را کس

یک جو کرمت تمام عالم را بس

من بی کسم و تو بی کسان را یاری

یا رب تو به فریاد من بی کس رس

ابوسعید ابوالخیر
 

ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۳۵۷

 

نوروز شد و جهان برآورد نفس

حاصل زبهار عمر ما را غم و بس

از قافلهٔ بهار نامد آواز

تا لاله به باغ سر نگون ساخت جرس

ابوسعید ابوالخیر
 

عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۵۰ - رباعی

 

سبحان اله درین جوانی و هوس

روز و شبم اندیشه همین بودی بس

کاندر پیری ز من بباید کس را

خود پیر شدم مرا ببایست از کس

عسجدی
 

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۲۱

 

ای کرده مرا خنده خریش همه کس

مارا ز تو بس جانا مارا ز تو بس

فرخی سیستانی
 

ازرقی هروی » رباعیات » شمارهٔ ۶۳

 

ای چون هستی برده دل من بهوس

چون بنشینم غم فراق تو نه بس

گر چون هستی بدستت آرم زین پس

پنهان کنمت چو نیستی از همه کس

ازرقی هروی
 

ازرقی هروی » رباعیات » شمارهٔ ۶۴

 

چون بی تو زنم بیاد مهر تو نفس

گویم پس ازین دروغ بی معنی بس

بی مایه چو خاشاکم و بی قدر چو خس

گر دوست تر از تو در جهان دارم کس

ازرقی هروی
 

عنصرالمعالی » قابوس‌نامه » باب نهم: اندر ترتیب پیری و جوانی

 

سبحان الله درین جوانی و هوس

روز و شبم اندیشه همین بودی بس

کاندر پیری ز من بباید کس را

خود پیر شدم مرا نبایست از کس

عنصرالمعالی
 

ابوالفرج رونی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۰

 

بادی که درآیی به تنم همچو نفس

ناری که بسوزی دل خلقی به هوس

آبی که به تو زنده توان بودن و بس

خاکی که به تست بازگشت همه کس

ابوالفرج رونی
 

سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۱۳

 

ای چون هستی برده دل من به هوس

چون نیستیم غم فراق تو نه بس

گر چون هستی به دستت آرم زین پس

پنهان کنمت چو نیستی از همه کس

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۱۴

 

ای من به تو زنده همچو مردم به نفس

در کار تو کرده دین و دنیا به هوس

گرمت بینم چو بنگرم با همه کس

سردی همه از برای من داری و بس

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۱۵

 

اندر طلبت هزار دل کرد هوس

با عشق تو صد هزار جان باخت نفس

لیکن چو همی می‌نگرم از همه کس

با نام تو پیوست جمال همه کس

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۱۶

 

شمعی که چو پروانه بود نزد تو کس

نتوان چو چراغ پیش تو داد نفس

با مشعلهٔ عشق تو با دست عسس

قندیل شب وصال تو زلف تو بس

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۱۷

 

بادی که بیاوری به ما جان چو نفس

ناری که دلم همی بسوزی به هوس

آبی که به تو زنده توان بودن و بس

خاکی که به تست بازگشت همه کس

سنایی
 

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۶۸

 

گفتی مگذر بکوی ما در زین پس

کامیخته ز مهر با دیگر کس

این خود چه حدیثست ولی دانم چیست

سیر آمده بهانه میجوئی و بس

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

مهستی گنجوی » رباعیات » رباعی شمارۀ ۱۰۵

 

دلدار کله‌دوز من از روی هوس

می‌دوخت کلاهی ز نسیج و اطلس

بر هر ترکی هزار زه می‌گفتم

با آنکه چهار تَرک را یک زه بس

مهستی گنجوی
 

مهستی گنجوی » دیوان اشعار » رباعیات «نسخهٔ دوم» » شمارهٔ ۹۰

 

دلدار کله دوز من از روی هوس

میدوخت کلاهی ز نسیج اطلس

بر هر ترکی هزار زه می گفتم

با آنکه چهار ترک را یک زه بس

مهستی گنجوی
 

سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۰۱

 

سبحان الله در آن جوانی و هوس

روز و شبم اندیشه همی بودی و بس

کاندر پیری ز من نباید کس را

چون پیر شدم مرا نبایست از کس

سید حسن غزنوی
 

عطار » مختارنامه » باب سی و چهارم: در صفتِ آمدن معشوق » شمارهٔ ۲۸

 

دی میشد و دل رها نمیکرد به کس

برخاسته صد فغان هر گوشه که بس

امروز همی آمد و هر ذرّه که هست

فریاد همی کرد که فریادم رس

عطار
 
 
۱
۲
۳
sunny dark_mode