گنجور

ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۶۵۱

 

ای ذات تو در صفات اعیان ساری

اوصاف تو در صفاتشان متواری

وصف تو چو ذات مطلقست اما نیست

در ضمن مظاهر از تقید عاری

ابوسعید ابوالخیر
 

ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۶۵۲

 

عالم ار نه‌ای ز عبرت عاری

نهری جاری به طورهای طاری

وندر همه طورهای نهر جاری

سریست حقیقة الحقایق ساری

ابوسعید ابوالخیر
 

ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۶۵۳

 

یا رب یا رب کریمی و غفاری

رحمان و رحیم و راحم و ستاری

خواهم که به رحمت خداوندی خویش

این بندهٔ شرمنده فرو نگذاری

ابوسعید ابوالخیر
 

ازرقی هروی » رباعیات » شمارهٔ ۹۸

 

از شست ، شها ، چو ناوکی بگذاری

در تیره شب از دیده سبل برداری

بر کرۀ شبدیز چو ران بفشاری

کیمخت زمین بماه نو بنگاری

ازرقی هروی
 

عنصرالمعالی » قابوس‌نامه » باب ششم: اندر فروتنی و افزونی هنر

 

ما را صنما بدی همی پیش آری

وز ما تو چرا امید نیکی داری

رو رو جانا غلط همی پنداری

گندم نتوان درود چون جو کاری

عنصرالمعالی
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۷۳

 

عشق آتشی افروخت که از بسیاری

در دوزخم افکند همی پنداری

دل سوخته بودی به هزاران زاری

گر آب دو چشم من نکردی یاری

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۹۰

 

آمد بر من خیال زیبا یاری

گفتم به سلامتت بدیدم باری

تو نیز بدین سمج بدیدی آری

شیری شده حلقه بر دو پایش ماری

مسعود سعد سلمان
 

خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۵۹

 

از کوزه‌گری کوزه خریدم باری

آن کوزه سخن گفت ز هر اسراری

شاهی بودم که جام زرینم بود

اکنون شده‌ام کوزه هر خماری

خیام
 

خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۷۷

 

هان کوزه‌گرا بپای اگر هشیاری

تا چند کنی بر گل مردم خواری؟

انگشت فریدون و کف کیخسرو

بر چرخ نهاده‌ای، چه می‌پنداری؟

خیام
 

خیام » ترانه‌های خیام به انتخاب و روایت صادق هدایت » ذرات گردنده [۷۳-۵۷] » رباعی ۷۰

 

* هان کوزه‌گرا بپای اگر هشیاری،

تا چند کنی بر گِل مردم خواری؟

انگشتِ فریدون و کَفِ کیخسرو،

برچرخ نهاده‌ای، چه می‌پنداری؟

خیام
 

سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۸۶

 

ای دل منیوش از آن صنم دلداری

بیهوده مفرسای تن اندر خواری

کان ماه ستمگاره ز درد و غم تو

فارغ‌تر از آنست که می‌پنداری

سنایی
 

انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۰۸

 

ای دل بنشین به عافیت کو داری

تا باز نیفکنی مرا در کاری

از تلخی عیش اگر ترا سیری نیست

من سیر شدم ز جان شیرین باری

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۰۹

 

مسعود قزل مست نه‌ای هشیاری

یک دم چه بود که مطربی بگذاری

زر بستانی ازارکی برداری

ما را گل و باقلی و ریواس آری

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۱۰

 

گفتی که به هر قطعه مرا هر باری

از خواجه به تازگی برآید کاری

دوران شماست ای برادر آری

ما را به سه چار و پنج خدمت داری

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۱۱

 

ای دل به غم عشق بدین دشواری

آسان آسان پرده مگر برداری

ور هست وگر نیست به کامت باری

آن دم که به کام دل یاری یاری

انوری
 

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۴۱

 

ای موی سپید! اگر شبی با یاری

بنشینم و از عیش بر آید کاری

صد عذر نهم گر بودش آزاری

این جور ترا چه عذر سازم باری

مجیرالدین بیلقانی
 

مهستی گنجوی » رباعیات » رباعی شمارۀ ۱۷۳

 

مر موی تو را چه بود بی آزاری

برخاستن از سر چو تو دلداری

من بنده اگر موی شوم در غم تو

هرگز ز سر تو برنخیزم باری

مهستی گنجوی
 

مهستی گنجوی » دیوان اشعار » رباعیات «نسخهٔ دوم» » شمارهٔ ۱۵۰

 

چون در دلت آن بود که گیری یاری

برگردی ازین دل شده بی آزاری

چون روز وداع بود بایستی گفت

تا سیر ترت دیده بدیدی باری

مهستی گنجوی
 

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲۷- سورة النمل- مکیة » ۶ - النوبة الثالثة

 

من پندارم که هستم اندر کاری

ای بر سر پنداشت چو من بسیاری‌

میبدی
 

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲۸- سورة القصص- مکیة » ۴ - النوبة الثالثة

 

من پندارم که هستم اندر کاری

ای بر سر پنداشت چو من بسیاری‌

اکنون که نماند با توام بازاری

در دیده پنداشت زدم مسماری‌

میبدی
 
 
۱
۲
۳
۵
sunny dark_mode