گنجور

میرداماد » دیوان اشراق » رباعیات » شمارهٔ ۱۰۱

 

از هر بن موی بی تو پیکان روید

خاشاک غمم بجای مژگان روید

گوئی که پی گیاه هستی من است

هر صاعقه کز زمین هجران روید

میرداماد
 

میرداماد » دیوان اشراق » رباعیات » شمارهٔ ۱۰۲

 

از خاک عدم مرا چو ریحان روید

مرگم چو گیاه از چمن جان روید

در سایه آن مهم سپارید بخاک

کز خاک من آفتاب رخشان روید

میرداماد
 

میرداماد » دیوان اشراق » رباعیات » شمارهٔ ۱۰۳

 

ای خاک در تو آب حیوان وجود

ای داغ تو بر سرین یکران وجود

ابر ار زکف تو قطره گیرد فکند

در بطن صدف درر ز باران وجود

میرداماد
 

میرداماد » دیوان اشراق » رباعیات » شمارهٔ ۱۰۴

 

از دوری خدمتت که جان افزاید

سهل است اگر دلم ز غم فرساید

لیکن ز قدمهای خیالت خجلم

کز روی کرم اینهمه ره می آید

میرداماد
 

میرداماد » دیوان اشراق » رباعیات » شمارهٔ ۱۰۵

 

این دنیی پیر را جوان خواهی کرد

آراسته چون منزل جان خواهی کرد

وین خانه غم که بی تو همچون سقر است

از مقدم خویش چون جنان خواهی کرد

میرداماد
 

میرداماد » دیوان اشراق » رباعیات » شمارهٔ ۱۰۶

 

ای ذات تو آرایش اقطار وجود

منسوج لعاب کلک تو تار وجود

در عهد تو حاشا که شود کعبه خراب

یعنی دلم از واقف اسرار وجود

میرداماد
 

میرداماد » دیوان اشراق » رباعیات » شمارهٔ ۱۰۷

 

ای آنکه فلک همی غلامت شاید

بر چرخ نهم تارک بختت ساید

گر خصم تو بالفرض چو خورشید شود

اقبال تو خورشید به گل انداید

میرداماد
 

میرداماد » دیوان اشراق » رباعیات » شمارهٔ ۱۰۸

 

ای جلوه تو زینت میدان وجود

از سرو تو آراسته بستان وجود

درکعبه عشق تو رسیدن نتوان

زان پیش که طی شود بیابان وجود

میرداماد
 

میرداماد » دیوان اشراق » رباعیات » شمارهٔ ۱۰۹

 

ای منت خدمت تو بر جان وجود

از فضل تو آراسته میدان وجود

چون روی تو نیست ثبت دیوان خرد

مجموعه اشعار در ایوان وجود

میرداماد
 

میرداماد » دیوان اشراق » رباعیات » شمارهٔ ۱۱۰

 

ای درد تو خوشتر از حیات جاوید

در عهد غمت کساد بازار نوید

در نیمه ره گلشن وصلت مانده ست

از بسکه خلیده خار در پای امید

میرداماد
 

میرداماد » دیوان اشراق » رباعیات » شمارهٔ ۱۱۱

 

از دست تو خون ز چشم احباب چکد

وز هر مژه در غمت می ناب چکد

در کوی تو بسکه خون دل ریخته اند

گر خاک بیفشرند خوناب چکد

میرداماد
 

میرداماد » دیوان اشراق » رباعیات » شمارهٔ ۱۱۲

 

از لعل لب تو باده تاب چکد

وز دست غم تو خون احباب چکد

جز در رخ صبر سوز مهر تو که دید

آتش که بیفشرند ازو آب چکد

میرداماد
 

میرداماد » دیوان اشراق » رباعیات » شمارهٔ ۱۱۳

 

بی عشق تو فضل ها و بالم باشد

با تو همه نقص ها کمالم باشد

یک پرتو اندیشه غم می خواهم

تا زینت خانه خیالم باشد

میرداماد
 

میرداماد » دیوان اشراق » رباعیات » شمارهٔ ۱۱۴

 

با تیغ تو جنبش از جهان بر خیزد

گردون بنشیند و زمان برخیزد

جز تیغ نماندکس دراین ملک دو روی

وقت است که او هم زمیان برخیزد

میرداماد
 

میرداماد » دیوان اشراق » رباعیات » شمارهٔ ۱۱۵

 

بیچاره دلم هزار جانبازی کرد

خون خورد و خموش ماند و دمسازی کرد

بسیار بکوشید و نهان کرد غمت

بوی جگر سوخته غمازی کرد

میرداماد
 

میرداماد » دیوان اشراق » رباعیات » شمارهٔ ۱۱۶

 

با خون جگر خاک دل آمیخته باد

جان من و خاک غم به هم بیخته باد

دل خون مرا بریخت کز تیغ غمت

بر خاک عدم خون دلم ریخته باد

میرداماد
 

میرداماد » دیوان اشراق » رباعیات » شمارهٔ ۱۱۷

 

بوی تو ره قافله هوش زند

وز شوق تو خون در دل جان جوش زند

هوش از سر دل رقص کنان برخیزد

چون نام تو حلقه بر در گوش زند

میرداماد
 

میرداماد » دیوان اشراق » رباعیات » شمارهٔ ۱۱۸

 

باتو شب تارم چو شهب می تابد

وز تار غمم پود طرب می تابد

چون بی تو شوم مردمک دیده من

از روز دلم رشته شب می تابد

میرداماد
 

میرداماد » دیوان اشراق » رباعیات » شمارهٔ ۱۱۹

 

بی تو همه عیش ها و بالم باشد

با تو همه دردها زلالم باشد

یک پرتو خورشید جمالت خواهم

تا زینت خانه خیالم باشد

میرداماد
 

میرداماد » دیوان اشراق » رباعیات » شمارهٔ ۱۲۰

 

بی عشق سرشکم آتش تیز نبود

بی درد رگم نشتر خونریز نبود

کوس طرب از دولت غم کوفت دلم

ورنه دل من خسروپرویز نبود

میرداماد
 
 
۱
۴
۵
۶
۷
۸
۱۸
sunny dark_mode