گنجور

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۰۱

 

چون طایر باد از قفس آزادیم

دوران گرهی نزد که ما نگشادیم

تاری ز کمند کس نبردیم نشان

در دام کسی پری گرو ننهادیم

نظیری نیشابوری
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۰۲

 

دل آرم و غم برو نما بستانم

راحت دهم و عوض بلا بستانم

هر داروی دردی که طبیبم آرد

بفروشم و درد در بها بستانم

نظیری نیشابوری
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۰۳

 

گر دوری ازان طرف گلستان دارم

از هر چمنش هزاردستان دارم

زافسانه مستی گل و بلبل او

هر گوشه که محفلیست مستان دارم

نظیری نیشابوری
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۰۴

 

در کوی هوس خاک نشینم ایام

هر روز سحر به خدمتم آید شام

صد قافله خواب پیش بختم به سجود

صد دریا ز هر نزد عیشم به سلام

نظیری نیشابوری
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۰۵

 

گاهی به نوای بی نوایان گردم

گه بر اثر برهنه پایان گردم

گردم همه زاری و به دریوزه دوست

بر کلبه خاطر گدایان گردم

نظیری نیشابوری
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۰۶

 

صد نعل درست واژگون آوردم

صد موسی و خضر رهنمون آوردم

هرجا سرچشمه ای نشان می دادند

بردم عطش و سبوی خون آوردم

نظیری نیشابوری
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۰۷

 

هرچند که روز بی نوایی دارم

شب با سگ دوست آشنایی دارم

در بزم اگر جای ندارم غم نیست

در کوچه او ره به گدایی دارم

نظیری نیشابوری
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۰۸

 

نی بهر جهان نه بهر طاعت زادم

در کار نیم تا به چه حکمت زادم؟

بالغ نشدم اگرچه صد بار فزون

از بطن موالید طبیعت زادم

نظیری نیشابوری
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۰۹

 

روزی که گرفت کاتب صنع قلم

مشکل دهنش به هیچ گردید رقم

از خنده پدید شد دهانش آری

پیدا ز تجلی وجودست عدم

نظیری نیشابوری
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۱۰

 

ترک همه کس ز بی تمیزی کردیم

با خویش نشسته عطربیزی کردیم

شکر ارچه به خواری از نظر افتادیم

جا در دل اخوان به عزیزی کردیم

نظیری نیشابوری
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۱۱

 

پر می بینم که بینوا می آیم

بیگانه ز خویش و آشنا می آیم

ای کاش چو رفتنم ندانم به کجاست

می دانستم که از کجا می آیم؟

نظیری نیشابوری
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۱۲

 

گر از مشهد اگر ز بلخ آمده‌ایم

از غره جاهلی به سلخ آمده‌ایم

همچون می کهنه سودمندیم به طبع

هرچند چو پند پیر تلخ آمده‌ایم

نظیری نیشابوری
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۱۳

 

گه بر سر فرمان تو جان افشانم

گه بر رقمش گنج روان افشانم

بر سر نهم و چو بحر و کان جوش زنم

پس از ته دل گنج بر آن افشانم

نظیری نیشابوری
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۱۴

 

فرمان تو بشنوم به پرواز آیم

وز فخر به سر نهم سرافراز آیم

تو کوهی و من صوت سخن امیدست

چون در تو رسم زود به جا بازآیم

نظیری نیشابوری
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۱۵

 

فرمان تو آمد و ز جا برجستم

می خواندم و اسباب سفر می بستم

زان دم که گرفت این بشارت دستم

برخاستم و دگر ز پا ننشستم

نظیری نیشابوری
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۱۶

 

بر خوان صلات تا به کی لقمه خام

در جام عطات چند این آب حرام

صبری که نمک برشته تر گردد دل

سعیی که به من سرشته تر گردد جام

نظیری نیشابوری
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۱۷

 

کم جو که به قیمتست سرمایه من

بنشین که بته نیفتی از پایه من

آهسته که راه بوالعجب باریکست

دوشی نخوری در روش سایه من

نظیری نیشابوری
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۱۸

 

از می لبش آتش تر آورد برون

از آب به خنده شکر آورد برون

خورشید ستاره بر مزارم بارید

تا از شبه یار گوهر آورد برون

نظیری نیشابوری
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۱۹

 

عیسی نفسی غبارت از دم بفشان

روحی ز وجود گرد آدم بفشان

وجدی کن و زین طلسم خاکی بدرآی

شوری کن و قید جسم از هم بفشان

نظیری نیشابوری
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۲۰

 

بنمای رخ و شکفته رویم گردان

بگشای لب و فرشته خویم گردان

زان خط که چراگاه غزال نظرست

بردار نقاب و مشگ بویم گردان

نظیری نیشابوری
 
 
۱
۴
۵
۶
۷
۸
sunny dark_mode