گنجور

عراقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۸۱

 

در واقعهٔ مشکل ایام نگر

جامی است تو را عقل، در آن جام نگر

ترسم که به بوی دانه در دام شوی

ای دوست، همه دانه مبین دام نگر

عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۸۲

 

ای در طلب تو عالمی در شر و شور

نزدیک تو درویش و توانگر همه عور

ای با همه در حدیث و گوش همه کر

وی با همه در حضور و چشم همه کور

عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۸۳

 

اندر همه عمر خود شبی وقت نماز

آمد بر من خیال معشوق فراز

برداشت ز رخ نقاب و می گفت مرا:

باری، بنگر، که از که می‌مانی باز؟

عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۸۴

 

دل ز آرزوی تو بی‌قرار است هنوز

جان در طلبت بر سر کار است هنوز

دیده به جمالت ارچه روشن شد، لیک

هم بر سر آن گریهٔ زار است هنوز

عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۸۵

 

بیزار شد از من شکسته همه کس

من مانده‌ام اکنون و همان لطف تو بس

فریاد رسی ندارم، ای جان و جهان

در جمله جهان به جز تو، فریادم رس

عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۸۶

 

ای دل، سر و کار با کریم است، مترس

لطفش چو خداییش قدیم است، مترس

از کرده و ناکرده و نیک و بد ما

بی سود و زیان است، چه بیم است؟ مترس

عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۸۷

 

ای دل، قلم نقش معما می‌باش

فراش سراپردهٔ سودا می‌باش

مانندهٔ پرگار به گرد سر خویش

می‌گرد و به طبع پای بر جا می‌باش

عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۸۸

 

امشب چو جمال داده‌ای خب می‌باش

مه طلعت و گل رخ و شکرلب می‌باش

ای شب، چو من از تو روز خود یافته‌ام

تا صبح قیامت بدمد شب می‌باش

عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۸۹

 

آمد به سر کوی تو مسکین درویش

با چشم پرآب و با دل پارهٔ ریش

بگذار که در پای تو اندازد سر

کو بی‌رخ خوب تو ندارد سر خویش

عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۹۰

 

در دل همه خار غم شکستیم دریغ!

وز دست غم عشق نرستیم دریغ!

عمری به امید یار بردیم بسر

با یار دمی خوش ننشستیم دریغ!

عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۹۱

 

حاشا! که کند دل به دگر جا منزل

او را ز رخ که گردد از عشق خجل

گردیده به کس در نگرد عیبی نیست

کو شاهد دیده است و او شاهد دل

عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۹۲

 

خاک سر کوی آن بت مشکین خال

می‌بوسیدم شبی به امید وصال

پنهان ز رقیب آمد و در گوشم گفت:

می‌خور غم ما و خاک بر لب میمال

عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۹۳

 

در کوی خرابات نه نو آمده‌ام

یاری دارم ز بهر او آمده‌ام

گر یار مرا کوزه‌کشی فرماید

من هم به کشیدن سبو آمده‌ام

عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۹۴

 

ای جان و جهان، تو را ز جان می‌طلبم

سرگشته تو را گرد جهان می‌طلبم

تو در دل من نشسته‌ای فارغ و من

از تو ز جهانیان نشان می‌طلبم

عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۹۵

 

عمری است که در کوی خرابی رفتم

در راه خطا و ناصوابی رفتم

کار من سر بسر پریشان شده را

دریاب، که گر تو درنیابی رفتم

عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۹۶

 

ای یار رخ تو کرده هر دم شادم

یک دم رخ تو نمی‌رود از یادم

با یاد تو، ای دوست، همی بودم خوش

زاندم که ز نزدیک تو دور افتادم

عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۹۷

 

آن وصل تو باز، آرزو می‌کندم

گفتن به تو راز، آرزو می‌کندم

خفتن ببرت به ناز تا روز سپید

شب‌های دراز، آرزو می‌کندم

عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۹۸

 

بی روی تو، ای دوست، به جان در خطرم

در من نظری کن، که ز هر بد بترم

جانا، تو بیک بارگی از من بمبر

کز لطف تو من امید هرگز نبرم

عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۹۹

 

دل نزد تو است، اگر چه دوری ز برم

جویای توام، اگر نپرسی خبرم

خالی نشود خیالت از چشم ترم

در کوزه تو را بینم اگر آب خورم

عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۰۰

 

دل پیشکش نرگس مستت آرم

جان تحفهٔ آن زلف چو شستت آرم

سرگردانم ز هجر، معلومم نیست

در پای که افتم که به دستت آرم؟

عراقی
 
 
۱
۳
۴
۵
۶
۷
۱۰
sunny dark_mode