گنجور

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۷۶

 

گر شاه به من چو شیر دندان خایست

بر پیل نهند آنچه مرا بر بایست

در دوزخم و همچو بهشتم جایست

کانجا باشم که پادشه را رایست

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۷۷

 

بر چرخ فتاده نور ایران ملکست

واندر هر دل سرور ایران ملکست

شادی همه از حضور ایران ملکست

بفزا به طرب که سور ایران ملکست

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۷۸

 

امروز جهان بهار از ایران ملکست

میدان همه پر نگار از ایران ملکست

رامش چو گلی به بار از ایران ملکست

افروخته شه کنار از ایران ملکست

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۷۹

 

با من چو زمانه تیر در شست گرفت

از بالا بخت من ره پست گرفت

از غفلت چون فلک مرا مست گرفت

جای ملک الموت مرا دست گرفت

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۸۰

 

آنی شاها که جز سخا کیش تو نیست

یک شاه ز بیم تو بداندیش تو نیست

ای آن ملکی که جز ملک خویش تو نیست

یک شاه چو طاهر علی پیش تو نیست

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۸۱

 

در بأس چو طاهر علی آهن نیست

بی منت طاهر علی گردن نیست

جز منت طاهر علی بر من نیست

والله که چو طاهر علی یک تن نیست

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۸۲

 

تا بار غمت نهاده بر محمل ماست

در جستن تو باد هوا حاصل ماست

دایم سر کوی عاشقی منزل ماست

رنگ رخ تو گواه درد دل ماست

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۸۳

 

هر جای که عشوه ایست پرورده توست

هر جای که رنگی است برآورده توست

عشوه گری و سیه گری پرده توست

اینک کف دست تو سیه کرده توست

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۸۴

 

در شعر مرا نیک و بد چرخ یکی است

گو خواه بگرد بر من و خواه بایست

هر شاعر نیک را قوی طایفه ایست

والله که مرا به طایفه حاجت نیست

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۸۵

 

ای صدر جهان ناصر تو یزدان باد

رای تو معین و دولتت سلطان باد

عمر تو و دولت تو جاویدان باد

آنچت باد ز کامرانی آن باد

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۸۶

 

آرام ز خویشتن جدا خواهم کرد

جان از قبل تو در فنا خواهم کرد

تو پنداری تو را رها خواهم کرد

تا جان دارم تو را وفا خواهم کرد

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۸۷

 

زین پس اگرم ضعیف تن خواهد بود

پیدا نه نشان پیرهن خواهد بود

ور یار نه در کنار من خواهد بود

پیراهن دیگرم کفن خواهد بود

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۸۸

 

جان و دل و دین دست فراهم کردند

وندر بیعت پشت به پشت آوردند

سوگند به جان و سر وصلت خوردند

گر بر گردم ز تو ز من برگردند

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۸۹

 

گیتی و فلک به کشتن من یارند

زان بر من روز و شب همی غم بارند

نشگفت گرم ز دست می نگذارند

در معرکه دست تو مبارز دارند

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۹۰

 

باز این تن مستمند زندانی شد

رنج آمد و آن یار و تن آسانی شد

فرجام تو ای بخت پشیمانی شد

کی دانستم که تو چنین دانی شد

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۹۱

 

چون چرخ زهر چه بود درویشم کرد

اندر بندم کشید و فرویشم کرد

تن زار و جگر خسته و دلریشم کرد

در جمله به کامه بد اندیشم کرد

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۹۲

 

در محنت شو خوش و مکن نعمت یاد

شو در ده تن که داد کس چرخ نداد

چون بار بلایی که قضا بر تو نهاد

تن دار چو کوه باش و بی باک چو باد

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۹۳

 

احسان خداوند به من بنده رسید

بر شاخ امید من بر و برگ دمید

والله که من از جاه تو آن خواهم دید

کآن نوع کس از خلق نه گفت و نه شنید

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۹۴

 

گر تو به سفر شدی نگارا شاید

ماهی و مه از سفر شدن ناساید

از کاهش و از فزایشت عیبی نیست

مه گاه بکاهد و گهی افزاید

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۹۵

 

از مال فلک برهنه چون شیرم کرد

وز ناله زمانه زار چون زیرم کرد

چون شیر فلک بسته به زنجیرم کرد

نابوده جوان قضای بد پیرم کرد

مسعود سعد سلمان
 
 
۱
۳
۴
۵
۶
۷
۲۱
sunny dark_mode