گنجور

 
۱
۲
۳
۴
 

ملک‌الشعرا بهار » رباعیات » شمارهٔ ۳۴ - جمع بین ا‌لاضداد

 

ای بسته چو فندق به سرانگشت‌، نگار

رویت چو چراغ و طرّه‌ات چون شب تار

از مدرسه و کتاب گشتم بیزار

ای ترک پسر دختر انگور بیار

۲ بیت
ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » رباعیات » شمارهٔ ۳۵

 

با خرقه و تسبیح مرا دید چو یار

گفتا ز چراغ زهد ناید انوار

کس شهد ندیده است در کان نمک

کس میوه نچیده است از شاخ چنار

۲ بیت
ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » رباعیات » شمارهٔ ۳۶ - کنایه از انگلیس

 

ای زورآور که خون ما خورده پریر

وی بسته فرو قماط ما با زنجیر

امروز تو کاملی و ما رشدپذیر

فردا باشد که ما جوانیم و تو پیر

۲ بیت
ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » رباعیات » شمارهٔ ۳۷

 

زاغی می گفت اگر بمیرد شهباز

من جای کنم بدست شاهان از ناز

بلبل بشنید و گفت کای بندهٔ آز

رو لاف مزن با وزغ و موش بساز

۲ بیت
ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » رباعیات » شمارهٔ ۳۸ - خطاب به حزب دموکرات و حکومت

 

ای ساده‌دلان زر گرگ حیلت‌باز

با جهد شما سیم و زر آورد فراز

چون حب زری ازو نمودید نیاز

ناگاه میانتان جدا کرد چو گاز

۲ بیت
ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » رباعیات » شمارهٔ ۳۹ - تسلیم و رضا

 

چون از در تسلیم نشد یار، عزیز

در چنگ رضا گشت گرفتار، عزیز

خورد آن گل‌ تازه چوب و شد نفی به‌خوار

زین کار عزیز خوار شد خوار عزیز

۲ بیت
ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » رباعیات » شمارهٔ ۴۰

 

آمد رمضان و خلق رفتند ز هوش

شد میکده‌ها قفل و زبان‌ها خاموش

تا نشنود الغیاث می‌خواران را

مینای عرق پنبه نهادست به گوش

۲ بیت
ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » رباعیات » شمارهٔ ۴۱

 

ای برده گل رازقی از روی تو رشک

در دیدهٔ مه ز دود سیگار تو اشک

گفتم که چو لاله داغدار است دلم

گفتی که دهم کام دلت یعنی کشک

۲ بیت
ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » رباعیات » شمارهٔ ۴۲

 

ای میر اجل گر دهدم مهل اجل

خواهم کرد این‌مشکل لاینحل حل

گر خوش‌عمل‌،‌ار بدعمل از ری رفتم

ای مهتر ری حی علی خیر عمل

۲ بیت
ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » رباعیات » شمارهٔ ۴۳ - شهر تهران

 

شهریست پر از همهمه و قالاقیل

بهتان و دروغ و غیبت و فحش سبیل

خستیم از این همهمه ای گوش امان

مُردیم ازین زندگی ای مرگ دخیل

۲ بیت
ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » رباعیات » شمارهٔ ۴۴ - در مرگ مادر

 

ای شمع شبستان من‌، ای مام گرام

رفتی و سیه شد به من از غم ایام

بر قبر تو اوفتادم ای گمشده مام

چون فانوسی که شمع آن گشته تمام

۲ بیت
ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » رباعیات » شمارهٔ ۴۵

 

در زلف تو آشوب زمن می‌بینم

بیگانه نبیند آنچه من می‌بینم

او پیچ و خم و تاب و گره می‌نگرد

من بخت سیاه خویشتن می‌بینم

۲ بیت
ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » رباعیات » شمارهٔ ۴۶

 

چون شمع بسی رشتهٔ جان سوخته‌ایم

آتش به دل سوخته افروخته‌ایم

صد دامن از اشگ دیده اندوخته‌ایم

یک سوز ز پروانه نیاموخته‌ایم

۲ بیت
ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » رباعیات » شمارهٔ ۴۷

 

دیشب من و پروانه سخن می‌گفتیم

گاه از گل و گه ز شمع‌، می‌آشفتیم

شد صبح نه پروانه به جا ماند و نه من

گل نیز پر افشاند که ما هم رفتیم

۲ بیت
ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » رباعیات » شمارهٔ ۴۸

 

ما بادهٔ عزت و جلالت نوشیم

در راه شرف از دل و از جان کوشیم

گر در صف رزم جامه از خون پوشیم

آزادی را به بندگی نفروشیم

۲ بیت
ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » رباعیات » شمارهٔ ۴۹

 

ما درس صداقت و صفا می‌خوانیم

آیین محبت و وفا می‌دانیم

زبن بی‌هنران سفله ای دل مخروش

کانها همه می‌روند و ما می‌مانیم

۲ بیت
ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » رباعیات » شمارهٔ ۵۰

 

برخیز که خود را ز غم آزاده کنیم

تا کی طلب روزی ننهاده کنیم

آخر که گل ما به سبو خواهد رفت

کن فکر سبویی که پر از باده کنیم

۲ بیت
ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » رباعیات » شمارهٔ ۵۱

 

گر مدحی از ابنای بشر می گویم

نه چون دگران به طمع زر می‌گویم

آنان پی جلب نفع گویند مدیح

من مدح پی دفع ضرر می گویم

۲ بیت
ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » رباعیات » شمارهٔ ۵۲ - ریاعیات

 

تن چیست‌؟ مرکبی ز چندین معدن

پرگشته ز میراث نیاکان کهن

محکوم محیط و انقلابات زمن

تن گر گنهی کند چه بحثی است به من‌؟

۲ بیت
ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » رباعیات » شمارهٔ ۵۳

 

رفتم بر توپ تا بکوبم دشمن

فریاد برآورد که ای وای به من

دست دگری و خانمان دگری

من مظلمهٔ که می‌برم بر گردن‌؟‌!

۲ بیت
ملک‌الشعرا بهار
 
 
۱
۲
۳
۴
 
تعداد کل نتایج: ۷۸