گنجور

شیخ بهایی » کشکول » دفتر اول - قسمت دوم » بخش چهارم - قسمت دوم

 

از فتنه ی این زمانه ی شورانگیز

برخیز و بهرجا که توانی بگریز

ور پای گریختن نداری باری

دستی زن و در دامن عزلت آویز

هر دل که پریشان شود از ناله ی بلبل

[...]

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر اول - قسمت دوم » بخش پنجم

 

دنیا بکسی ده که بگیرد دستت

یا پیش سگی نه که نگیرد پایت

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر اول - قسمت دوم » بخش پنجم

 

کردیم دلی را که نبد مصباحش

در گوشه ی عزلت از پی اصلاحش

از خرمن الخلق برآن خانه زدیم

قفلی که نساخت قفلگر مفتاحش

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر اول - قسمت سوم » بخش اول - قسمت اول

 

آن روز دل غم جهان برخیزد

رنگ غم از آیینه ی جان برخیزد

کاین تیره غبار آسمان بنشیند

وین توده ی خاک از میان برخیزد

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر اول - قسمت سوم » بخش اول - قسمت اول

 

در رهی میرفت شبلی بیقرار

دید کناسی شده مشغول کار

سوی دیگر چون نظر افکند باز

یک مؤذن دید در بانگ نماز

گفت نیست این کار خالی از خلل

[...]

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر اول - قسمت سوم » بخش اول - قسمت دوم

 

مردان رهش میل به هستی نکنند

خودبینی و خویشتن پرستی نکنند

آن جا که مجردان حق می نوشند

خمخانه تهی کنند و مستی نکنند

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر اول - قسمت سوم » بخش اول - قسمت دوم

 

در خلوت اگر با خودم اندر گفتار

عیبم بجنون مکن که دارم من زار

صد گونه حکایت طربناک اینجا

با هر ذره زخاک کوی دلدار

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر اول - قسمت سوم » بخش سوم

 

زهد صلحا که رزق و شید است همه

اسباب فریب عمر و زید است همه

بیخوابی زاهدان چو خواب صیاد

از بهر گرفتاری صید است همه

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر اول - قسمت سوم » بخش سوم

 

ای خواجه به کوی اهل دل منزل کن

وز پهلوی اهل دل دلی حاصل کن

خواهی بینی جمال معشوق ازل

آئینه ی تو دل است، رو در دل کن

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر اول - قسمت سوم » بخش سوم

 

جمع اند سفلگان به عالم مشتی

عاقل ننهد به حرفشان انگشتی

خالی شده دیر و کعبه از مردم اهل

در آن نه خلیلی نه درین زردشتی

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر اول - قسمت سوم » بخش سوم

 

در دایره ی فلک درست اندیشان

دیدند شکسته کاسه ی درویشان

یعنی که نباشد از شکستی خالی

ور خود به فلک رسیده باشند ایشان

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر اول - قسمت سوم » بخش چهارم - قسمت اول

 

او را که دل از عشق مشوش باشد

هر قصه که گوید همه دلکش باشد

تو قصه عاشقان همی کم شنوی

بشنو بشنو که قصه شان خوش باشد

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر اول - قسمت سوم » بخش چهارم - قسمت دوم

 

تیری ز کمانخانه ی ابروی تو جست

دل پرتو وصل را خیالی بربست

خوش خوش ز دلم گذشت و میگفت بناز

ما پهلوی چون توئی نخواهیم نشست

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر دوم » بخش اول - قسمت اول

 

ما را خواهی جمله حدیث ما کن

خو، با ما کن زدیگران خو واکن

ما زیبائیم یاد ما زیبا کن

با ما تو دو دل مباش دل یکتا کن

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر دوم » بخش اول - قسمت دوم

 

از یار دلا بسی ستم خواهی دید

خواری بسیار و لطف کم خواهی دید

هر کس که رخش بدید جز خون نگریست

چشمی داری «ولی » تو هم خواهی دید

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر دوم » بخش اول - قسمت دوم

 

هم جان به هزار دل گرفتار تو است

هم دل به هزار جان خریدار تو است

اندر طلبت نه خواب یابد نه قرار

هر کس که در آرزوی دیدار تو است

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر دوم » بخش دوم - قسمت اول

 

چون بت رخ تو است، بت پرستی بهتر

چون باده زجام تو است، مستی بهتر

از هستی عشق تو چنان نیست شدم

کان نیستی از هزار مستی بهتر

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر دوم » بخش دوم - قسمت اول

 

مرا چه سخن پیش آن جمال و قد است

که صد هزار صفت گر کنم، یکی ز صد است

بد است خوی تو ای جان که بد همیگویند

رخت که هست نکو، گفت هیچکس که بد است؟

گفته ای درویش جان ده در طریق عاشقی

[...]

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر دوم » بخش دوم - قسمت دوم

 

بر حق حکمی که ملک را شاید نیست

حکمی که زحکم او فزون اید نیست

هر چیز که هست آن چنان می باید

آن چیز که چنان نمیباید، نیست

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر دوم » بخش دوم - قسمت دوم

 

ای عین بقا درچه بقائی که نئی

در جای نئی کدام جائی که نئی

ای ذات تو از جا و جهت مستغنی

آخر تو کجائی و کجائی که نئی

شیخ بهایی
 
 
۱
۲
۳
۴
۶
sunny dark_mode