گنجور

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۱

 

هر چند قبا درشت تر، ژنده تر است

بر قامت اهل علم زیبنده تراست

علم و هنر آب چشمه توفیق است

در ظرف سفال آب خوش آینده تر است

واعظ قزوینی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۲

 

ما را نه حرف تند یاران ضرر است

تندی صرصر، ملایمت شاخ تر است

دلتنگ ز حرف سرد یاران نشویم

کآن بر دل ما چون نفس شیشه گر است

واعظ قزوینی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۳

 

در رسته عاشقی،که نفعش ضرر است

جنسش نه متاع و، نقدنی سیم و زر است

جنسش، نظر عنایت حضرت دوست

نقدش، زر سرخ لخت های جگر است!

واعظ قزوینی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۴

 

هر چند کلام تو چو در و گهر است

از شهد سخن کلک تو چون نیشکر است

بر گفتن خود مناز چندین واعظ

گفتن هنری نیست، شنیدن هنر است

واعظ قزوینی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۵

 

ای آنکه بهر دمت هوای دگر است

از نو هر روزت آشنای دگر است

قدر دل مخلصان دیرینه بدان

کاین چینی کهنه را بهای دگر است

واعظ قزوینی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۶

 

ای آنکه همیشه ملک و مالت هوس است

نیکی کن، کآن ذخیره روز پس است

گر باغ و دکان ترا نباشد، غم نیست

میراث تو، ذکر خیر بعد ازتو بس است!

واعظ قزوینی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۷

 

از هر نعمت که در جهان دسترس است

همصحبتی مردم نیکو هوس است

ما را که بصحبتیم دایم زنده

آمد شد دوستان بجای نفس است

واعظ قزوینی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۸

 

دامن زن آتش فنا، این نفس است

تیره کن مرآت صفا، این نفس است

تا هست نفس، نمیرهی از غم و رنج

آری، رسن دار فنا این نفس است

واعظ قزوینی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۹

 

آن را که نه آتش خرد خاموش است

هر شام و سحر دیگ سخا در جوش است

هر عیب که باشدت سخا می پوشد

گردید چو کاسه سرنگون، سرپوش است

واعظ قزوینی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۰

 

آبادی از این خراب جستن غلط است

سیرآبی از این سراب جستن غلط است

ای تشنه کام نفس، دنیا دامیست

از چشمه دام، آب جستن غلط است!

واعظ قزوینی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۱

 

لذت دگر از شباب جستن غلط است

از جوی سراب، آب جستن غلط است

عیش گیتی پر نمک شور و شر است

کیفیت از این شراب جستن غلط است

واعظ قزوینی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۲

 

این راهزنان که راهروشان نام است

درویشیشان خاص برای عام است

از بهر شکار خلق این طایفه را

هر پاره خرقه، چشمه‌ای از دام است

واعظ قزوینی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۳

 

نفس تو، که تن پروریش آیین است

که در هوس چرب و، گهی شیرین است

تن همچو رگ گردن خود کرده قوی

از حق مگذر، بندگی حق این است؟!

واعظ قزوینی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۴

 

ز آن موی میان، فکر مرا جانکاه است

زآن زلف رسا، دست سخن کوتاه است

خوش با دل زار عاشقان پیچیده است

آن زلف مگر ز دودمان آه است؟!

واعظ قزوینی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۵

 

ای آنکه ترا خانه آراسته است

عمر تو در افزونی آن کاسته است

در هر گل این زمین، چو شبنم هر روز

صد چون تو نشسته است و برخاسته است

واعظ قزوینی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۶

 

گفتم، ز چه آیا طرب از ما رفته است؟

شوق از سرو، ذوق طلب از پا رفته است؟!

بر چهره چو نردبان چینها دیدم

معلومم شد که عمر بالا رفته است!!

واعظ قزوینی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۷

 

بشنو ز گذشتگان ترا گر گوشی است

میگیر عزای خود بسر گر هوشی است

امروز بدوش تست تابوت کسان

فرداست که تابوت تو هم بر دوشی است

واعظ قزوینی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۸

 

عمر تو خس و، زر آتش سوزانی است

افزونی هر درم از آن، نقصانی است

برباد رود ز مال این عمر عزیز

در خوردن رشته هر دری دندانی است

واعظ قزوینی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۹

 

جایی که کسی پی نبرد، بی جایی است

رویی که نریزد آب، ناپیدایی است

چیزی که بماند بکسی، بیچیزی است

یاری که نرنجد ز کسی، تنهایی است

واعظ قزوینی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴۰

 

آیینه روی دلبران، مظهر اوست

چشم سیه خوش نگهان منظر اوست

منظور حقیقت است از حسن مجاز

ابروی بتان طاقنمای در اوست

واعظ قزوینی
 
 
۱
۲
۳
۴
۸
sunny dark_mode