×
عطار » مختارنامه » باب اول: در توحیدِ باری عزّ شأنه » شمارهٔ ۷۲
بی یادِ تو دل چو سایه در خورشید است
با یادِ تو در نهایتِ امید است
هر تخم که در زمین دل کاشتهام
جز یاد تو تخمِ حسرتِ جاوید است
عطار » وصلت نامه » بخش ۴۷ - وله ایضاً
بی یاد تو دل چو سایه در خورشید است
با یاد تو بینهایت امید است
هر تخم که در زمین دل کاشتهایم
جز یاد تو تخم حسرت جاوید است
مجد همگر » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۹۶
وصلت که غم جراحت جاوید است
دردیست که هر طبیب ازو نومید است
داغی ست که مرهمش پر سیمرغ است
باغی ست کش آب از دهن خورشید است
اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۹
از نور تجلی تو عالم پیداست
ذرات جهان ز مهر رویت شیداست
چشمی که بنور معرفت روشن شد
بیند که جمال تو بعالم پیداست
جویای تبریزی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۷
این سرو قد تو گلبن امید است
خال سیهت مردم چشم دید است
ابروی تو مصرع هلال عید است
رخسار تو حسن مطلع خورشید است
سعیدا » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۱
دوری ز خیالات هوا تجرید است
دل چون ز همه یگانه شد تفرید است
هر دم که به یاد تو روم نوروز است
هر گاه که قربان تو گردم عید است