گنجور

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب » شمارهٔ ۱۸۳

 

هم از رخ تست اگر به مه در نمکی است

مه را چه محل که روی تو خود فلکی است

تا ظن نبری که اندرین نکته شکی است

تو جان منی بدان خدایی که یکی است

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » رباعیات الحاقی » شمارهٔ ۲۰

 

سرمایهٔ ما از همه عالم دلکی است

آن نیز اسیر دلبر پرنمکی است

یک دل چه بود که بوسه ای از دو لبش

صد جان ارزد بدان خدایی که یکی است

اوحدالدین کرمانی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۹۸

 

در آینه خاطرت از هر که شکی است

او هم بشک است رانکه خاطر محکی است

تا شیشه دو رنگست بود آب دو رنگ

یکرنگ بر آکه دشمن و دوست یکی است

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۳۸

 

هر تازه خطی که بهر زو با تو یکیست

دیویست بمعنی و بصورت ملکی است

این سبزه خط که خوانیش مهر گیا

فردانگری که این چه خار و خسکی است

اهلی شیرازی
 
 
sunny dark_mode