گنجور

کمال‌الدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۸۴۴

 

بر خاک در تو دوش ای سلسله موی

با بی خوابی کرده بدم روی بروی

تا روز بدست هجر چون قرعۀ فال

می غلتیدم ز پهلو اندر پهلوی

کمال‌الدین اسماعیل
 

امامی هروی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۵

 

ایدل ز پی سایه خود چند روی

با نور چرا بسایه ها در گروی

تا بر سرت آتشی نباشد چون شمع

چون شمع گمان مبر که بی سایه شوی

امامی هروی
 

عراقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۶۱

 

ای کرده غمت با دل من روی به روی

زلف تو کند حال دلم موی به موی

اندر طلبت چو لولیان می‌گردم

دور از در تو، دربدر و کوی به کوی

عراقی
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۷۰۵

 

ای باد سحر به کوی آن سلسله موی

احوال دلم بگوی اگر یابی روی

ور زانکه ترا ز دل نباشد دلجوی

زنهار مرا ندیده‌ای هیچ مگوی

مولانا
 

مولانا » مجالس سبعه » المجلس الثالث » حکایت

 

ای باد سحر، به کوی آن سلسله موی

احوال دلم بگوی، اگر باشد روی

ور زانک بر آب خود نباشد مه روی

زنهار مرا ندیده‌ای، هیچ مگوی

مولانا
 

مولانا » مجالس سبعه » المجلس الثالث » حکایت

 

ای باد سحر، بهکوی آن سلسله موی

احوال دلم بگوی، اگر باشد روی

ور زانک بر آب خود نباشد مه روی

زنهار مرا ندیدهای، هیچ مگوی

مولانا
 

مولانا » مجالس سبعه » المجلس الثالث » حکایت

 

ای باد سحر، به کوی آن سلسله موی

احوال دلم بگوی، اگر باشد روی

مولانا
 

مولانا » مجالس سبعه » المجلس الثالث » حکایت

 

ور زانک بر آب خود نباشد مه روی

زنهار مرا ندیده‌ای، هیچ مگوی

مولانا
 

سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۱۴

 

با مردم سهل خوی دشخوار مگوی

با آن که در صلح زند جنگ مجوی

سعدی
 

ابن یمین » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۶۱۵

 

ایخواجه توئی انک چو تو گرم روی

در مردی ورادی نبود هیچ گوی

دارم خرکی و هر شب از کاه دریغ

جو خواهد اگر چه می نیرزد بجوی

ابن یمین
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » رباعیات » شمارهٔ ۲۸۴

 

ای پیکرم از مهر مهی ماه نوی

گر خرمن من بسوخت بروی بجوی

سیم زنخش در خم چوگان سیاه

افتاده چو گوئی و در آن گوی گوی

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » رباعیات » شمارهٔ ۲۹۳

 

تا چند ز مهر مه آن غالیه موی

چون سایه روم در بدر و کوی بکوی

با نامه و خامه باز گفتم غم دل

این هم دو زبان آمدی و آن نیز دو روی

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » رباعیات » شمارهٔ ۳۰۲

 

آن موی میان که تا میان دارد موی

از مردم چشم من نهان دارد روی

گفتم سر زلف تو پراکنده چراست

گفتا که سخنهای پراکنده مگوی

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » رباعیات » شمارهٔ ۱۱۴

 

ای خواجو اگر می بری از مستی بوی

زنهار مکن بعالم هستی روی

پیش آر سبو و خاک قالب گل کن

تا از گل قالب تو سازند سبوی

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » رباعیات » شمارهٔ ۱۱۶

 

آنماه که بر میان کمر سازد موی

از سنبل سیراب نماید گل روی

گفتم سر زلفت دلم از دست ببرد

در تاب شد و گفت پراکنده مگوی

خواجوی کرمانی
 

کمال خجندی » رباعیات » شمارهٔ ۳۹

 

با قامتت ای لاله رخ سوسن بوی

از جای رود چو آب سرو لب جوی

پیش رخ تو زسیلی باد صبا

گل هم بطبانچه سرخ میدارد روی

کمال خجندی
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۴۸

 

آمد به مشامم از سر زلف تو بوی

افکند دل مرا دگر در تک و پوی

از بس که به چوگان جفا زد ما را

سرگشته از آن کرد چنانم چون گوی

جهان ملک خاتون
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۶۲۳

 

گفتی ز زبان سبزه زار و لب جوی

کز آب حیات عمر جاوید مجوی

این باد هواست در پی باد مپوی

می آب بقاست میخور و هیچ مگوی

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۶۲۷

 

در راه سخن جز به ادب راه مپوی

بیشی بسخن زمهتر از خویش مجوی

بلبل نشوی که خوانمت هرزه سرا

طوطی شو اگر نپرسمت هیچ مگوی

اهلی شیرازی
 

اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۷۴

 

تا سنبل زلف تو برآشفت بروی

خلق از پی جست وجو شده کوی بکوی

خواهی نشود واقف اسرار تو کس

عارف که ترا بدید گفتی که مگوی

اسیری لاهیجی
 
 
۱
۲
۳
sunny dark_mode