گنجور

 
۱
۳
۴
۵
۶
۷
۸
 

سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۱۰

 

خواهی که به طبعت همه کس دارد دوست

با هر که در اوفتی چنان باش که اوست

۱ بیت
سعدی
 

سعدی » مجالس پنجگانه » شمارهٔ ۲ - مجلس دوم

 

دشمن که جفایی کند آن شیوۀ اوست

باری تو جفا مکن که معشوقی و دوست

۱ بیت
سعدی
 

همام تبریزی » رباعیات » شمارهٔ ۲۴

 

تبریز نکو و هر چه ز آنجاست نکوست

مغزند و مپندار تو ایشان را پوست

با طبع مخالفان موافق نشوند

هرگز نشود فرشته با دیوان دوست

۲ بیت
همام تبریزی
 

اوحدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۸

 

زلفت چو شب و چهره چو روزی نیکوست

من روز و شبت ز بهر آن دارم دوست

آن کو ز رخت روز و ز زلفت شب ساخت

پیوسته نگهدار شب و روز تو اوست

۲ بیت
اوحدی
 

ابن یمین » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۸۲

 

ایدل طلب دوست گرت عادت و خوست

بیرون مبر از خویش پی اندر پی دوست

او جز من و من جز او نه ورحق طلبی

من من نیم انکس که منم اوست که اوست

۲ بیت
ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۳۴

 

گفتم نخورم باده که کاری نه نکوست

تا باز رهم ز طعنه دشمن و دوست

بشنید خرد گفت که هی چون نخوری

طاعت بود آن گنه که فرموده اوست

۲ بیت
ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۴۱

 

حاصل چه از این که صورت خواجه نکوست

چون مغز نبیندش خرد در خور پوست

گفتند رسیدی بر او گفتم نی

لاخل و لاخمر خرد هر که خور اوست

۲ بیت
ابن یمین
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » رباعیات » شمارهٔ ۱۹

 

ترکی که ختائی نسب ورومی روست

در عالم حسن و بیوفائی میراوست

بدری که بود شمس هوادار رخش

سلطان ممالک ملاحت میروست

۲ بیت
خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » رباعیات » شمارهٔ ۱۶

 

هر چند که یک موی نَیرزم بر دوست

فرق از تن من تا به میانش یک موست

کس بر رخ ما قطرهٔ آبی نچکاند

جز دیده که آبروی ما جمله ازوست

۲ بیت
خواجوی کرمانی
 

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۳

 

با آنکه دو چشم شوخ او عربده جوست

در شوخی و دلبری خم ابروی اوست

بالای تو چشم است که می‌یارد گفت

با دوست که بالای دو چشمت ابروست

۲ بیت
سلمان ساوجی
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴۸

 

از بس که بیازرد دل دشمن و دوست

گویی به گناه هیچ کندندش پوست

وقتی غم او بر همه دلها بودی

اکنون همه غمهای جهان بر دل اوست

۲ بیت
جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴۹

 

فریاد ز جور دشمن و فرقت دوست

کاین هر دو بلا به نزد و امّا نه نکوست

کردند جفا بسی نه بر حق الحق

«از شیشه همان برون تراود که دروست»

۲ بیت
جهان ملک خاتون
 

شاه نعمت‌الله ولی » مفردات » شمارهٔ ۱۰۶

 

در آینه تمثال جمال رخ اوست

دوری نبود که آینه دارد دوست

۱ بیت
شاه نعمت‌الله ولی
 

شمس مغربی » رباعیات » شمارهٔ ۲

 

با آنکه دو کون سر به سر هستی اوست

انسان ز چه مغز گشت عالم ز چه پوست

زین است که او مردمک چشم وی است

باز آن که بود آینه چهره اوست

۲ بیت
شمس مغربی
 

قاسم انوار » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۶

 

گفتم:بهزار دل ترا دارم دوست

در خنده شد از ناز که:این شیوه نکوست

گفتم:صنما،راه وصال از که بکیست؟

فرمود که: ای دوست، هم از دوست بدوست

۲ بیت
قاسم انوار
 

جامی » بهارستان » روضهٔ هفتم (در شعر و بیان شاعران) » بخش ۱۵ - رشید وطواط

 

چشمی دارم همه پر از صورت دوست

با دیده مرا خوش است چون دوست در اوست

۱ بیت
جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ هفتم (در شعر و بیان شاعران) » بخش ۱۵ - رشید وطواط

 

از دیده و دوست فرق کردن نه نکوست

یا اوست به جای دیده یا دیده هموست

۱ بیت
جامی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۵۶

 

در مستی اگر کسی نکویا نه نکوست

از می نبود نیک و بد از عادت و خوست

می آتش محض است و چون آتش افروخت

در هر چه فتد همان دهد بو که دروست

۲ بیت
اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۹۵

 

هر سوخته پخته کی بود در ره دوست

بس سوخته یی که خامی طبع در اوست

ای زاهد خشک عشوه مفروش که تو

ناپخته درون چو ناری و سوخته پوست

۲ بیت
اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۰۷

 

امروز که دوران فلکت با تو نکوست

هشدار که دشمنیست در صورت دوست

چون روز طرب درآید این ساغر چرخ

بینی که چه خورده های الماس دروست

۲ بیت
اهلی شیرازی
 
 
۱
۳
۴
۵
۶
۷
۸
 
تعداد کل نتایج: ۱۴۴