سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۹۲
ای بیتو فراخای جهان بر ما تنگ
ما را به تو فخرست و تو را از ما ننگ
ما با تو به صلحیم و تو را با ما جنگ
آخر بنگویی که دلست این یا سنگ؟
سعدی » گلستان » باب سوم در فضیلت قناعت » حکایت شمارهٔ ۲۷
غوّاص اگر اندیشه کند کامِ نهنگ
هرگز نکند دُرِّ گرانمایه به چنگ
سعدی » گلستان » باب سوم در فضیلت قناعت » حکایت شمارهٔ ۲۷
غوّاص اگر اندیشه کند کامِ نهنگ
هرگز نکند دُرِّ گرانمایه به چنگ
اوحدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۶
ای بدر فلک گرفته از رای تو رنگ
لالای ترا ز بدر و از لل ننگ
کار تو عطای بدره باشد شب بزم
شغل تو غزای بدر باشد گه جنگ
اوحدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۷
کرد از دل صافی برت این آب درنگ
تا دست تو بوسد چو بدو یازی چنگ
اکنون که نشان کژروی دیدی ازو
بگذاشتهای که میزند بر سر سنگ
ابن یمین » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴۳۵
این گنبد سبز از شفق مرجان رنگ
دانی بچه ماند ایدل با فرهنگ
طاسیست زمردین مرصع بعقیق
جامیست جهان نما پر از باده و بنگ
ابن یمین » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴۳۷
چون خواجه بشد چه نام باقی و چه ننگ
چون ماند بوارثان چه یاقوت و چه سنگ
باز آمدنت نیست بمقصود شتاب
روزی دو که در جهانت افتاد درنگ
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » رباعیات » شمارهٔ ۱۹۱
ای تیغ تو بگرفت جهان الا زنگ
بر خنگ تو راه کهکشان آمده تنگ
در هند نیاید چو حسام تو بدست
یک هندوی یاقوت لب سبز آرنگ
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » رباعیات » شمارهٔ ۸۲
روزی که من از جهان روم با دل تنگ
گردون زندم شیشه ی هستی بر سنگ
بر تربت من کسی نگرید جز جام
در ماتم من کسی ننالد جز چنگ
سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۷۹ - رباعی
چو شهناز آن رباعی ساخت بر چنگ
فروخواند این غزل شکر به آهنگ:
جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۸۲
در باغ برهنه گشتی ای شاهد شنگ
رفت از رخ گل ز شرم اندام تو رنگ
اندام تو چون آب حیاتست و دلت
در سینه سیمین تو پیداست چو سنگ
ابن حسام خوسفی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۶۳
در مانده به چنگ شیر و دندان پلنگ
در سینه اژدها و در کام نهنگ
سر کوفته و مغز برآورد به سنگ
به زان که بود سلیطه ای با تو به جنگ
جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » رباعیات » شمارهٔ ۷۴
کردم به طواف خانه یار آهنگ
سنگی دیدم نهاده آنجا بر سنگ
چون بود تهی ز یار ناکرده درنگ
واگر دیدم سنگ زنان بر دل تنگ
جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » رباعیات » شمارهٔ ۴۱
گفتی که سیاه است تو را خرقه به رنگ
آورده ام این رنگ من از دیر فرنگ
هر لحظه چو ناقوس کشم از دل تنگ
از دوری آن دیر جگر سوز آهنگ
امیرعلیشیر نوایی » دیوان اشعار فارسی » رباعیات » شمارهٔ ۴۷
ای ساقی شنگ ده می آتش رنگ
کو آب کند اگر چکانیش بسنگ
افتاده گران سنگ غمم در دل تنگ
شاید سبکش کنم بدین حیله و رنگ
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۶
ای صید سگ شیر شکار تو پلنگ
وی چرخ شکاری تو با چرخ به چنگ
با آن که کند کلنگ بیخ همه چیز
شاهین تو کند از جهان بیخ کلنگ
شیخ بهایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۵۱
از بس که زدم به شیشهٔ تقوی سنگ
وز بس که به معصیت فرو بردم چنگ
اهل اسلام از مسلمانی من
صد ننگ کشیدند ز کفار فرنگ
شیخ بهایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۵۲
یک چند، میان خلق کردیم درنگ
ز ایشان به وفا، نه بوی دیدیم نه رنگ
آن به که ز چشم خلق پنهان گردیم
چون آب در آبگینه، آتش در سنگ
شیخ بهایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۵۳
در چهره ندارم از مسلمانی رنگ
بر من دارد شرف، سگ اهل فرنگ
آن روسیهم که باشد از بودن من
دوزخ را ننگ و اهل دوزخ را ننگ
شیخ بهایی » موش و گربه » حکایت ۶
یا دیدهى خصم را بدوزم به خدنگ
یا پنجهى او به خون ما گردد رنگ
القصه در این زمانه با صد فرهنگ
یک کشته بنام به ز صد مرده به ننگ