×
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۳۵۳
هر چند ز نرگس صفت چشم کنند
ور چه مثل از رنگ رخ لاله زنند
نه این چو رخ تست و نه آن چون چشمت
با آنکه خود این چشم و چراغ چمنند

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۸۴۵
هر شب که ز سودای تو نوبت بزنند
آن شب همه جان شوند هرجا که تنند
در چادر شب چه دختران دارد عشق
گر غم آید سبلت و ریشش بکنند

اوحدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۸۳
از مشک سیه سه خال کت بر سمنند
نزدیک به چشم تو و دور از دهنند
از گوشهٔ چشم ار نظریشان نکنی
بر خال زنخها چه زنخها که زنند؟

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » رباعیات » شمارهٔ ۱۵۶
این همنفسان که اندرین انجمنند
جز خواب گذشته را قضا می نکنند
زینگونه که همچو بخت من در خوابند
تا دم نزند سپیده دم دم نزنند

اهلی شیرازی » رباعیات گنجفه » صنف چهارم که غلام و پیش برست » برگ هشتم پنج غلام است
ای آنکه بتان را که چون سرو چمنند
خال و خط و کاکل و دو زلفت شکنند
شاید که ز دولت تو ای پنج غلام
در ملکت حسن پنج نوبت بزنند
