گنجور

 
۱
۲
۳
 

عطار » مختارنامه » باب چهل و هشتم: در سخن گفتن به زبان شمع » شمارهٔ ۹۲

 

شمع آمد وگفت: چون درآمد آتش

سر در آتش چگونه باشم سرکش

جانم به لب آورد به زاری آتش

کس نیست که بر لبم زند آبی خوش

۲ بیت
عطار
 

کمال‌الدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۴۹۲

 

خالیست سیاه بر رخ آن مه وش

افتاده خوش و مراهمی افتد خوش

چون مهر که از مشک نهی بر باده

یا قطرۀ آبی که چکد بر آتش

۲ بیت
کمال‌الدین اسماعیل
 

نجم‌الدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب پنجم » فصل هشتم

 

ما پشت سوی جهان شادی کردیم

زین پس رخ زرد ما و دیوار غمش

و این هر دو طایفه را شیخ بخادم سپرده

تا هریک را در مقام خویش

۲ بیت
نجم‌الدین رازی
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۰۰۰

 

ای باد صبا به کوی آن دلبر کش

احوال دلم بگوی اگر باشد خوش

ور زانکه برای خود نباشد دلکش

زنهار مرا ندیده‌ای دم درکش

۲ بیت
مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۰۱۳

 

ای روی چو آفتاب تو شادی کش

وی موی تو سرمایه ده، جمله حبش

تنها تو خوشی و بس در این هر دو جهان

باقی تبع تواند گشته همه خوش

۲ بیت
مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۰۱۷

 

ای کرده به پنج شمع روشن هر شش

ای اصل خوشی و هرچه داری همه خوش

تا چند چو الحمد مرا می‌خوانی

همچون بقره بگیر گوش من و کش

۲ بیت
مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۰۲۶

 

بیچاره دل سوختهٔ محنت کش

در آتش عشق تو همی سوزد خوش

عشقت به من سوخته دل گرم افتاد

آری همه در سوخته افتد آتش

۲ بیت
مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۰۲۹

 

تا در نزنی بهر چه داری آتش

هرگز نشود حقیقت وقت تو خوش

عیاران را ز آتش آمد مفرش

عیار نه‌ای ز عاشقان پا درکش

۲ بیت
مولانا
 

مولانا » مجالس سبعه » المجلس الثانی » مناجات

 

تا درنزنی به هر‌چه داری آتش

هرگز نشود حقیقت وقت تو خوش

۱ بیت
مولانا
 

ابن یمین » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴۱۹

 

گر خوش گذرانی گذرد عمر تو خوش

ور کم بزنی نقش تو آید همه شش

چون میگذرد عمر بهر حال که هست

خوش میگذران و بار اندوه مکش

۲ بیت
ابن یمین
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » رباعیات » شمارهٔ ۱۸۲

 

آوازه در افکنده سپهر سرکش

زان پیش کز آب بر فروزد آتش

کای خسرو هندوی شب از جانب شام

با لشگر زنگ آمده در خیل حبش

۲ بیت
خواجوی کرمانی
 

جلال عضد » دیوان اشعار » رباعیّات » شمارهٔ ۳۲

 

شد دهر خرف جوان نگیرد عیبش

کز عطر عروسانه بر آمد جیبش

بعد از دو سه طهر ریاضت بستان

هر لحظه گلی می شکفد از عینش

۲ بیت
جلال عضد
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۷۲

 

ای دل تو به درد یار هجران می کش

زهر آب ز جام نامرادی می چش

تا همچو خردمند چرا گوشه فقر

بر خود نگرفتی که نشینی دلخوش

۲ بیت
جهان ملک خاتون
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴۳۲

 

فرزند نکو بر آر ای صاحب هش

ور زشت بر آریش هم از پیش بکش

انگور در اصل طبع خود شیرین است

از تربیت تو میشود تلخ و ترش

۲ بیت
اهلی شیرازی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » رباعیات » شمارهٔ ۶۷

 

از سخت دلی بر دل این محنت کش

آتش زده با قول رقیب آن مهوش

گویا که رقیب است پی سوختنم

سنگی که برآورد ز آهن آتش

۲ بیت
فضولی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۲

 

آن طبع که چون آینهٔ پاکست زغش

از بس که به فعل بوالعجب دارد خوش

آب آمده از طبیعت خویش برون

در تحت بفوق می‌رود چون آتش

۲ بیت
محتشم کاشانی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر اول - قسمت اول » بخش پنجم - قسمت دوم

 

دل که دلبر دید کی ماند ترش

بلبلی گل دید کی ماند خمش

۱ بیت
شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر چهارم - قسمت دوم » بخش اول - قسمت دوم

 

روزی به کلیسیای گبرم بینی

ناقوس به دستی و به دستی دستش

۱ بیت
شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر چهارم - قسمت دوم » بخش دوم - قسمت دوم

 

صاحب نظری کو که بدو بنمایم

صدگریه ی زار زیر هر خنده ی خویش

۱ بیت
شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر پنجم - قسمت اول » بخش چهارم - قسمت دوم

 

باز سوی عقل و تمییزات خوش

باز سوی خارج این پنج و شش

۱ بیت
شیخ بهایی
 
 
۱
۲
۳
 
تعداد کل نتایج: ۵۳