خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » رباعیات » شمارهٔ ۲۳
کارم ز بزرگان عراق ار بنواست
چون پره ی عشّاق دلم تنگ چراست
این دور مخالف نگذارد که شود
کارم بسپاهان سپاهانک راست
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » رباعیات » شمارهٔ ۶۵
ای آنک دلم در غم عشقت یکتاست
پشتم چو خم زلف دوتای تو چراست
گفتی که براستی قدت را خم نیست
یا رب چه بُدی گر این سخن بودی راست
حافظ » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴
ماهی که قدش به سرو میماند راست
آیینه به دست و روی خود میآراست
دستارچهای پیشکشش کردم، گفت
وصلم طلبی زهی خیالی که تو راست
شاه نعمتالله ولی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۴
یاری که دلش ز حال ما باخبر است
او را با ما همیشه حالی دگر است
ماتشنه لبیم بر لب بحر محیط
وین طرفه لب بحر ز ما تشنه تر است
جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » رباعیات » شمارهٔ ۱۸
سوفسطایی که از خرد بی خبر است
گوید عالم خیالی اندر گذر است
آری عالم همه خیالی ست ولی
جاوید در او حقیقتی جلوه گر است
شیخ بهایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۰
علم است برهنه شاخ و تحصیل، بر است
تن، خانهٔ عنکبوت و دل، بال و پر است
زهر است دهان علم و دستت شکر است
هر پشه که او چشید، او شیر نر است
شیخ بهایی » کشکول » دفتر اول - قسمت اول » بخش پنجم - قسمت دوم
شاخ تراز بهر گل نو بر است
هیزم خشک از پی خاکستر است
شیخ بهایی » کشکول » دفتر پنجم - قسمت اول » بخش چهارم - قسمت دوم
چون دوم از اولینت بهتر است
پس فنا جوی و مبدل را پر است
عرفی » رباعیها » رباعی شمارهٔ ۴۰
شیراز که دریای معانی گذر است
یکتا گهرش عرفی صاحب نظر است
بس کز دو طرف ماه وشان می گذرند
هر کوچهٔ او شبیه شق قمر است
عرفی » رباعیها » رباعی شمارهٔ ۵۶
عرفی منم آن که کوششم بی اثر است
هستم همه عیب و مو به مویم هنر است
آن عابد برهمن سرشتم که مرا
طاعت ز گنه به توبه محتاج تر است
عرفی » رباعیها » رباعی شمارهٔ ۶۷
عرفی دل ما بسی پریشان نظر است
هر دم هوسش به غمزه ای راهبر است
زنهار به رنگ و بوی دنیا مگرو
کاین باغچه را شکوفه ای بی ثمر است
ابوالحسن فراهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۶
با من که ز ناله ام فلک برحذر است
هر لحظه سلوک تو به رنگ دگر است
با یک رنگی اگر دورنگی چه عجب
چشمی تو و چشم را دورنگی هنر است
طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۹
مرغ دل من زشاخ بی برگ و بر است
در کشت فلک به بینوایی سمراست
چون خوشه اگر به دانه ای چند رسد
هر دانه ز دانه دگر خردتر است
فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۷
فیاض ازل که بزم هستی آراست
جام سخن از می معانی پیر است
تا تلخی می مذاق جان را نگزد
از شکّر شکر خویش کردش مزه راست
واعظ قزوینی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۲
ما را نه حرف تند یاران ضرر است
تندی صرصر، ملایمت شاخ تر است
دلتنگ ز حرف سرد یاران نشویم
کآن بر دل ما چون نفس شیشه گر است
واعظ قزوینی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۳
در رسته عاشقی،که نفعش ضرر است
جنسش نه متاع و، نقدنی سیم و زر است
جنسش، نظر عنایت حضرت دوست
نقدش، زر سرخ لخت های جگر است!
واعظ قزوینی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۴
هر چند کلام تو چو در و گهر است
از شهد سخن کلک تو چون نیشکر است
بر گفتن خود مناز چندین واعظ
گفتن هنری نیست، شنیدن هنر است
جویای تبریزی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۸
هستی نخلی است مرتضایش ثمر است
بیگانه ز حق هر که ازو بی خبر است
گردون بی او سریست خالی از مغز
مغز این سر علی والاگهر است
مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۲
زاهد که بپاک دامنیها ثمر است
اور را ز بتان چشم بچیز دگر است
این طرفه که من با همه بدنامیها
از کیسه خویش دامنم پاکتر است
حزین لاهیجی » رباعیات » شمارهٔ ۵۰
در زیر فلک نالهٔ ما بی اثر است
بی دردان را ز درد ما کی خبر است؟
از تنگی جا، ذوق اسیری دارم
کز حلقهٔ دام، کلبه ام تنگ تر است