گنجور

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » رباعیات » شمارهٔ ۲۶۰

 

گفتم که چو رویت چه بود گفت که ماه

گفتم که چو رنگم چه بود گفت که کاه

گفتم چونست روز من گفت سیاه

گفتم چون شد حال دلم گفت تباه

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » رباعیات » شمارهٔ ۲۶۱

 

گفتم چه زنم در غم تو گفت که آه

گفتم چه کنم در پی تو گفت نگاه

گفتم که کجا روم ز دست غم تو

گفتا که بتون و طنجه و آب سیاه

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » رباعیات » شمارهٔ ۱۰۹

 

گفتم که مکش گرد رخ آن خط سیاه

گفت از شب تیره روی کی تابد ماه

از عاج بیک زمان دو رخ بتراشم

گر زانک رخ سفید می خواهد شاه

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » رباعیات » شمارهٔ ۱۱۱

 

ای همنفسم در شب هجران تو آه

رفتی و مرا چشم طلب بر سر راه

در نامه چو تقریر کنم قصه شوق

از چشم قلم فرو چکد خون سیاه

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » رباعیات » شمارهٔ ۱۱۲

 

ای دست من از دامن وصلت کوتاه

بر محضر حسنت مه و خورشید گواه

خط سیهت که هست عنوان جمال

چون نامه ی عمر ماست گو باش سیاه

خواجوی کرمانی
 

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۰

 

چون حال دل من ز غمت گشت تباه

آویخت در آن زلف دل آشوب سیاه

ز آنسان که در آتش سقر اهل گناه

آرند به مار و کژدم از عجز پناه

سلمان ساوجی
 

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۱

 

با منعم خود برون منه پای ز راه

عصیان ولی نعم گناهست گناه

در منعم خود که او دواتست، چو کلک

بگشاد زبان او سیه گشت سیاه

سلمان ساوجی
 

کمال خجندی » رباعیات » شمارهٔ ۳۴

 

گفتم چه زنم در غم تو گفت که آه

گفتم چه کنم در پی تو گفت نگاه

گفتم که کجا روم ز دست غم تو

گفتا که بتون و تنجه و آب سیاه

کمال خجندی
 

شاه نعمت‌الله ولی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۷۹

 

یا رب دانی که من بگاه و بیگاه

جز در تو نکردم ز چپ و راست نگاه

حسن تو چو ماه و شاهدان چون آبند

در آب نظر می کنم و بینم ماه

شاه نعمت‌الله ولی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » رباعیات » شمارهٔ ۷۳

 

خواهی که به سرچشمه جان یابی راه

یا بر فلک شرف برآیی چون ماه

از مصحف رخساره خوبان می خوان

سر ازل و ابد ز خط های سیاه

نسیمی
 

ابن حسام خوسفی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۸۴

 

اکنون که نماند مایه حشمت و جاه

آمد اجل و گرفت ما را سر راه

کردیم دراز پای بر بستر مرگ

چون دست تصرف ز تعلق کوتاه

ابن حسام خوسفی
 

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۴۲۰

 

با اشک خونین دور از تو ای ماه

«بثی و حزنی اشکوا الی الله »

رو در تو دارند از دین و دنیا

مردان دانا رندان آگاه

دامان وصلت نتوان گرفتن

[...]

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ پنجم (در عشق و ذکر حال عاشقان) » بخش ۷

 

بودیم در انتظار با گریه و آه

بنشسته به راه یار کز ره ناگاه

آواز حلی و بانگ خلخال آمد

یعنی خیزید کامد آن چارده ماه

جامی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۵۶۵

 

عالم شب و روزیست درین حادثه گاه

وان روز و شبت موی سپیداست و سیاه

چون شب بگذشت و روز شد باز پدید

برخیز که چشم همرهانست براه

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۵۶۹

 

ایچشمه آفتاب با روی چو ماه

خورشید پرستان همه را در تو نگاه

بس چشم سیاه از انتظار تو سفید

بس روی سفید از غم عشق تو سیاه

اهلی شیرازی
 

اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۶۵

 

ای مونس جان من بگاه و بیگاه

بی یاد تو کار دل تباهست تباه

مشتاق جمال تو چنانم که دمی

گر غایبم از خیال تو واویلاه

اسیری لاهیجی
 

بابافغانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۳

 

ای دل بهوس روزی ننهاده مخواه

با قسمت خود بساز و از غصه مکاه

صد سال نگردد بهزار آب سفید

رویی که بسیلی طمع گشت سیاه

بابافغانی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » رباعیات » شمارهٔ ۹۸

 

ای فیض هدایتت مرا هادی راه

دایم تو ز حال من به از من آگاه

شادم که دم سوآل و تقریر گناه

تو صاحب دعوی تو قاضی تو گواه

فضولی
 

میلی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۹

 

ابرو نبود زینت آن روی چو ماه

کان چشم مرا چو کشت بی‌جرم و گناه،

تیغش ز برای خون من شحنهٔ عشق

بنهاد به روی آتش وگشت سیاه

میلی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر سوم » بخش سوم - قسمت دوم

 

ای عاشق و زاهد از تو در ناله و آه

نزدیک تو و دور ترا حال تباه

کس نیست که از تو جان تواند بردن

آن را به تغافل کشی این را به نگاه

شیخ بهایی
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
۶
sunny dark_mode